0
مسیر جاری :
ز مردمان مشمر خويش را به هيات و شکل انوری

ز مردمان مشمر خويش را به هيات و شکل

ز مردمان مشمر خويش را به هيات و شکل شاعر : انوري که مردمي نه همين هيکل هيولا نيست ز مردمان مشمر خويش را به هيات و شکل که اين دو هم ز صفتهاي روح حيوانيست به حسن ظاهر و...
عنصري گربه شعر مي صله يافت انوری

عنصري گربه شعر مي صله يافت

عنصري گربه شعر مي صله يافت شاعر : انوري نه ز ابناء عصر برتري ايست عنصري گربه شعر مي صله يافت ورنه هرگوشه صد چو عنصري‌ايست نيست اندر زمانه محمودي ...
برترين مايه مرد را عقلست انوری

برترين مايه مرد را عقلست

برترين مايه مرد را عقلست شاعر : انوري بهرين پايه مرد رد تقويست برترين مايه مرد را عقلست هيچ بيرون از اين دو معني نيست بر جمادات فضل آدميان آدمي و بهيمه هر دو يکيست...
خسروا اين چه حلم و خاموشيست انوری

خسروا اين چه حلم و خاموشيست

خسروا اين چه حلم و خاموشيست شاعر : انوري صاحبا اين چه عجز و مايوسيست خسروا اين چه حلم و خاموشيست ملک در دست مشتي افسوسيست آخر افسوستان نيايد از آنک راست چون پير کافر...
نشوي سرور اندرين گيتي انوری

نشوي سرور اندرين گيتي

نشوي سرور اندرين گيتي شاعر : انوري گرچه در هر فنيت چالاکيست نشوي سرور اندرين گيتي کاين سخن سر علم افلاکيست بشنو از من اگر سري طلبي که قران در مثلث خاکيست سينه بر...
نشنيده‌اي که زير چناري کدو بني انوری

نشنيده‌اي که زير چناري کدو بني

نشنيده‌اي که زير چناري کدو بني شاعر : انوري برجست و بر دويد برو بر به روز بيست نشنيده‌اي که زير چناري کدو بني گفتا چنار عمر من افزون‌تر از دويست پرسيد از چنار که تو چند...
بازآمد آنکه دولت و دين در پناه اوست انوری

بازآمد آنکه دولت و دين در پناه اوست

بازآمد آنکه دولت و دين در پناه اوست شاعر : انوري دور سپهر بنده‌ي درگاه جاه اوست بازآمد آنکه دولت و دين در پناه اوست کامروز شرق و غرب جهان در پناه اوست مودودشه موئيد دين...
به خدايي که معول به همه چيز بدوست انوری

به خدايي که معول به همه چيز بدوست

به خدايي که معول به همه چيز بدوست شاعر : انوري به رسولي که چو ايزد بگذشتي همه اوست به خدايي که معول به همه چيز بدوست نه فلک نيز مجرد فلک و هرچه دروست که به اقطاع نخواهم...
بفرستم اي امير به تعجيل شربتي انوری

بفرستم اي امير به تعجيل شربتي

بفرستم اي امير به تعجيل شربتي شاعر : انوري زان کز قوام و نفع چو لفظ بديع اوست بفرستم اي امير به تعجيل شربتي اين چون حديث دشمن و آن چون عتاب دوست شيرين و ترش گشته دو جوهر...
مقلوب لفظ پارس به تصحيف از کفت انوری

مقلوب لفظ پارس به تصحيف از کفت

مقلوب لفظ پارس به تصحيف از کفت شاعر : انوري دارم طمع که علت با من ز دست کوست مقلوب لفظ پارس به تصحيف از کفت گر ضم کني بر آنچه مسماست هم‌نکوست تصحيف قافيه که به مصراع...