مسیر جاری :
#تاریخ انقلاب اسلامی در راسخون
#تاریخ انقلاب اسلامی در مقالات
#تاریخ انقلاب اسلامی در فیلم و صوت
#تاریخ انقلاب اسلامی پرسش و پاسخ
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاوره
#تاریخ انقلاب اسلامی در خبر
#تاریخ انقلاب اسلامی در سبک زندگی
#تاریخ انقلاب اسلامی در مشاهیر
#تاریخ انقلاب اسلامی در احادیث
#تاریخ انقلاب اسلامی در ویژه نامه
تمثیلات و مصادیق قرآنی صهیونیسم
5 ابزار ضروری برای زنده ماندن در صعودهای زمستانی
تحصیل در آلمان: فرصتی برای ساختن آیندهای بهتر
تحصیل پزشکی و دندانپزشکی در ترکیه: راهنمای کامل برای متقاضیان ایرانی
بوستان موشها و تاثیر آن در ترک و درمان اعتیاد
خوشنویسی در جهان اسلام
سامریهای منافق در جامعه امروز
پیوند خوشنویسی در هنرهای مختلف
معرفی خوشنویسان معروف قرآن کریم
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
خلاصه ای از زندگی مولانا
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نحوه خواندن نماز والدین
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
پیش شماره شهر های استان تهران
اينجا حساب برادري در کار نيست!
حاج حسن خيلي خاکي و بي شيله پيله بود. اصلاً مشخص نمي شد که ايشان فرمانده است. يکبار با هم رفتيم زاغه ي مهمّات، حاج حسن گفت: « آمار مهمات را بدهيد. »
بهترين گردان در اطاعت پذيري
او انسان اهل تفکّري بود و هرچه را مي ديد و در جنگ رخ مي داد، يادداشت مي کرد. اين کار را به هيچ عنوان و در هر حالتي تعطيل نمي کرد و حتّي در اوج خستگي هم دست از آن بر نمي داشت.
آراستگي ظاهري در کنار آراستگي باطني
اخوي آمد توي آب و پشت سرش چند نفر از بچّه هاي گردان. ما هم از قايق پياده شديم. همان اوّل بسم الله، قايق گير کرده بود. عمليّات بدر نزديک بود و مي رفتيم آموزش غوّاصي. بر اثر بي دقّتي قايقران، قايق رفته بود...
دو دقيقه زود آمدي!
ده متري خاکريز عراقي ها رسيده بوديم که آتش کاتيوشاي خودي مثل خروس بي محل ريخت روي سر و سينه ي خاکريز.
حساب ثانيه ها را بايد داشته باشيد!
تا آمد توي آشپزخانه، شروع کرد داد و بيداد کردن که « هر چه مي خواهيد، بگوييد خودم به شما بدهم. چرا دست به وسايل من مي زنيد؟ » دوست نداشت کسي به آشپزخانه اش دست بزند. بچّه ها هم براي اين که با عمو شوخي کنند،...
ظاهرتان بايد آراسته باشد
آن قدر نزديک بوديم که با ژ- 3 هم مي توانستند ما را بزنند. من و اخوي براي گرفتن رمز عمليّات رفتيم زير پل و بي سيم ها را خاموش کرديم. رمز عمليّات با تلفن صحرايي قورباغه اي اعلام مي شد. رأس ساعت ده بايد تلفن...
تنبيه افراد بي نظم
هر وقت در درس ها به مشکلي برخورد مي کرديم و مجبور بوديم از دفتر يا جزوه ي يکي از همکلاسي ها استفاده کنيم ترجيح مي داديم دفتر او را بگيريم، چون دفترهاي او هم خيلي تميز و مرتّب بود هم بسيار خوش خط مي نوشت.
محاسبه ي روزانه ي اعمال
محمود در همان هفته ي اوّل تأثيرش را بر جمع گذاشته بود و نماز جماعت راه انداخته بود. هر وقت خانه بودند، به خصوص صبح، نماز را به جماعت مي خواندند. خوبي اش اين بود که به من گير نمي دادند که مثلاً پاشو نماز...
امام زمان (عج) نمي پذيرد
رضوي سوار وانتي شد تا از محوطه خارج شود. جلوي در ورودي توقّف کرد تا، طبق روال معمول طناب جلوي در را آزاد کند. جواني از اتاقک گوشه ي محوطه بيرون آمد و به نگهبان گفت: « مگر قرار نشد کسي بدون برگه خارج نشود؟...
سيلي براي اشتباه نکردن!
با رسيدن بچّه ها، حاج احمد همه را در ميدان صبحگاه پادگان دوکوهه جمع کرد تا برايشان صحبت کند و فرمانده جديد گردان مالک اشتر را به نيروها معرفي کند. با جمع شدن نيروها در محوطه صبحگاه، حاج احمد به جايگاه...