مسیر جاری :
بررسی مرقع و قطاع در خوشنویسی
هنر و زیبایى از منظر دین در بیان آیت الله جوادى آملى
بررسی بحث حجاب در دانشگاه و عدم رعایت آن در جامعه دانشجویی
علت بی غیرتی برخی مردان و نحوه تعامل با چنین همسری
در اقدام به طلاق، اولویت با کدامیک: منافع والدین یا فرزندان؟!
چه چیزهایی موجب رضایتمندی در زندگی می شوند؟
حضرت زهرا (س) حلقه ارتباط و اتصال در عالم هستی
پیوند خوشنویسی و کتابت قرآن
مقایسه سودآوری اتریوم و سولانا
سیر خط فارسی باستان
نحوه خواندن نماز والدین
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
خلاصه ای از زندگی مولانا
دلنوشتههایی به مناسبت هفته بسیج
داستان های کوتاه از پیامبر اکرم (ص)
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چهار زن برگزیده عالم
گذری بر صفحات تاریخ انقلاب اسلامی ایران
ترور یکی از خاطراتی است که تمام کسانی که دهه 60 را به یاد دارند هنوز ترس و وحشت آن دوران را به یاد میآورند. موزهای از تمام مسئولان بلند پایه نظام نوپای جمهوری اسلامی ایران در بهشت زهرا به یادگار مانده...
سه خاطره از روزهای انقلاب
پدرش مدّاحی و نوحه خوانی می کرد. به همان بهانه، دوران انقلاب از ساعت دوازده شب به بعد، در جلسات مخفیانه حضور داشت. بعضی اوقات «محسن» را هم با خودش به این جلسات می برد. در همان زمان، پدرش رساله ی امام (ره)...
اول همه را می کشم
وقتی این ها (ساواکی ها) دیدند که عظمت ایشان (امام خمینی) بیشتر شد، تصمیم گرفتند برنامه ای تنظیم کنند که شخصیت امام را تنزل دهند. لذا توطئه ای چیدند و در یازدهم مرداد 1342 به امام گفتند که شما آزادید.
شعله های فراگیر
فکر می کرد و نقشه می ریخت. می گفت: «اگر امروز در انقلاب سهمی نداشته باشیم، بعدها شرمنده می شیم.» گفتم: «تو مدرسه کافی نیست!؟» گفت: «باید یک جوری بچّه ها را بکشونیم بیرون از دبیرستان. تظاهرات راه بندازیم.»
روزهای خون و آتش
برادر شهید (هادی برنجی یوسفی) در خاطراتش می گوید: «در آن هنگام اوج گیری تظاهرات انقلاب - منزل ما در کوی کارمندان بود. فلکه ای بود که در وسط آن، حوض بزرگی بود. در بجبوحه ی تظاهرات و شعار دادن ها، سروکلّه...
مشق شرافت
نفس زنان آمد شهید صمد یونسی گفتم: «چیه؟ چته؟» گفت: « صمد رو پای تپه ی مصلّا دستگر کردن. ولی من در رفتم.» نتوانسته بودند چیزی از زیر زبانش بکشند. قاضی پرونده اش گفت: «سند بیارید، به قید تعهّد آزاد می شه.»
حکومت پاره پاره
کارمند ژاندارمری بودم و دائم در سفر. هرچند ماه از این شهر به آن شهر به مأموریت می رفتم. وضع اقتصادی مان خوب بود بعد از خردسالی حسین به سمنان آمدیم. او در دبستان صدیقی شروع به تحصیل کرد. سال پنجم ابتدایی...
خنده های مهربان
چند روزی بود که سید کاظم را کمتر می دیدم دلم هوایش را کرده بود. هوای حرف هایش، حدیث هایی که می خواند، نگاه نافذ و آن لبخندهای مهربانش. با خودم گفتم: «حتماً با اعلامیه هایی که از امام به دستش رسیده، از...
خاطرات انقلاب (3)
در بحبوحه ی انقلاب، کارمان شده بود نشستن پای سخنرانی های انقلابی، ریختن تو خیابان و قیام بر علیه طاغوت. امروز تجمع در مسجد حکیم، خیابان عبدالرزّاق. فردا در مسجد سیّد، خیابان سیّد.
سراپا گوش
عجب سخنرانی پرشوری. لحظه ای حرفش قطع نمی شد. پشت تریبون دائم به چپ و راست درحرکت بود. جمعیت زیادی آمده بودند هیچ کس دم نمی زد. همه سراپا گوش بودند. ما سه نفر از سمنان رفته بودیم. راستش نه برای سخنرانی....