مسیر جاری :
متن کامل دعای قدح با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل دعای آیت الکرسی با خط درشت + صوت و ترجمه
دلیل تغییر بوی بدن در سنین مختلف چیست؟
متن کامل سوره واقعه با خط درشت + صوت و ترجمه
متن کامل سوره یس با خط درشت + صوت و ترجمه
رمزگشایی از حرکت نمادین انگشت در دعای (یا مَنْ اَرْجُوهُ)
خط مُعَلّیٰ خطی برگرفته از نام امام علی(ع)
حس معنوی و آرامش در کتابت قرآن
خط رقاع و توقیع مورد علاقه گرافیستها
تدریس خصوصی شیمی؛ راهی برای یادگیری بهتر و عمیقتر
نحوه خواندن نماز والدین
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
مهم ترین خواص هویج سیاه
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
پیش شماره شهر های استان گیلان
نماز قضا را چگونه بخوانیم؟
تمساح و خارپشت
تاندراکا، (خارپشت) روزی در ساحل رودی میگشت. اندکی دورتر از او، گاوچرانان خردسال ساکالاوی در چراگاه گاو میچرانیدند و آواز میخواندند و با گل رس بازیچههایی برای خود میساختند.
راکانگا و رامامبا
میگویند: «کند همجنس با همجنس پرواز!» لیکن این ضرب المثل در زمانی که همهی جانوران به یک زبان حرف میزدند و هنوز ضرب المثلها ابداع نشده بودند، درست نبوده است.
غوک و هفت دیو
هوا تازه روشن میشد و دو مسافر بدشواری ستیغ درختان را از دور تمیز میدادند. ایماهاتسانا و تسیماتیامباوانی ساعتهای درازی بود که راه میسپردند.
کایمان بزرگ
داستانسرای پیر مالگاشی گفت: «باور میکنی، بکن، باور نمیکنی، مکن! اگر باور بکنی هوا خوب میشود و اگر باور نکنی باران میبارد، زیرا دروغگو من نیستم، پیشینیانند.»
برزگر
سپیده دمان تسیتانانتسوا حصیر خود را لوله کرد و روی به راه نهاد. پیش از آن که خورشید پرتو زرین خود را بر برنجزارها بتابد، تسیتانانتسوا، که مردی برزگر بود، دهکدهی خود را، که در کنار رودخانه به خواب رفته...
شکم پرست
رالامب پیرمردی بود تنگدست و بیچیز لیکن بسیار شکم پرست. در روز یک یا دو بار برنج بینمک خوردن او را خشنود نمیکرد. در دهکده نمک پیدا نمیشد و تنها کسانی که دستشان به دهانشان میرسید میتوانستند مقداری...
دله
آنان سه خواهر بودند و چون از آن زمان مدتی دراز گذشته است کسی نامشان را به یاد ندارد، لیکن خواهر کوچک که اشتهایی عجیب و فرو ننشستنی داشت لقب «دله» یافته بود و بدین گونه، در سایهی این عیب، از گمنامی و فراموشی...
خاکستر فروش
هر بار که جشنی در دهکده برپا میشد بانائوازی امیدوار میشد و آرزو میکرد که چیز دیگری جز کله و پاچهی گاوی که قربانی میکردند نصیبش بشود، لیکن همیشه در هر سیکی فارایی همین چیزها را به او میدادند.
نگانو یا چهار ابله
حوصلهی امیر در کپر بزرگ خود سر رفته بود. گوشش چندان تعریف و تمجید ستایش آمیز دربارهی زیبایی و توانایی و هوش و خرد خود شنیده بود که خسته شده بود. از شنیدن گفت و گوهای لوس و بیمزه و بدگوییها و غیبت یکی...
دهن لقی یا تسیکیفوی جهانگرد
تسیکیفو پس از غیبتی طولانی به دهکدهی خود باز میگشت. سپیده دمان بیدار شده و روی به راه نهاده بود.