مسیر جاری :
از محبت تا معرفت: سفری در دنیای معنویت
نگاهی به بهترین هتل شیراز از دید کاربران
نقش ادبیات دینی در خوشنویسی
اولین قرآن به خط نستعلیق
معرفی کوتاه بانوان خوشنویس
ولایت اهلبیت علیهم السلام نقشه راه سعادت
آموزشگاه زبان پردیسان ارائه دهنده دوره های متنوع و مدرن
ترسناک ترین مسیرهای ریلی جهان
معرفی کوتاه بانوان قرآن نویس
تحلیل شبهه هدر رفتن خون شهدا و پاسخ به آن
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
پیش شماره شهر های استان تهران
پیش شماره شهر های استان گیلان
در عجم افتاد خلقي از عرب
در عجم افتاد خلقي از عرب شاعر : عطار ماند از رسم عجم او در عجب در عجم افتاد خلقي از عرب بر قلندر راه افتادش مگر در نظاره ميگذشت آن بيخبر هر دو عالم باخته بي يک سخن...
گشت عاشق بر اياز آن مفلسي
گشت عاشق بر اياز آن مفلسي شاعر : عطار اين سخن شد فاش در هر مجلسي گشت عاشق بر اياز آن مفلسي ميدويدي آن گداي حق شناس چون سواره گشتي اندر ره اياس رند هرگز ننگرستي جز...
اهل ليلي نيز مجنون را دمي
اهل ليلي نيز مجنون را دمي شاعر : عطار در قبيله ره ندادندي همي اهل ليلي نيز مجنون را دمي پوستي بستد ازو مجنون مست داشت چوپاني در آن صحرا نشست خويشتن را کرد همچون گوسفند...
خواجهاي از خان و مان آواره شد
خواجهاي از خان و مان آواره شد شاعر : عطار وز فقاعي کودکي بيچاره شد خواجهاي از خان و مان آواره شد گشت سر غوغاي رسوايي ازو شد ز فرط عشق سودايي ازو ميفروخت و ميخريد...
گر ز غيبت ديدهاي بخشند راست
گر ز غيبت ديدهاي بخشند راست شاعر : عطار اصل عشق اينجا ببيني کز کجاست گر ز غيبت ديدهاي بخشند راست سر ببر افکنده از مستي عشق هست يک يک برگ از هستي عشق با تو ذرات جهان...
بيخودي ميگفت در پيش خداي
بيخودي ميگفت در پيش خداي شاعر : عطار کاي خدا آخر دري بر من گشاي بيخودي ميگفت در پيش خداي گفت اي غافل کي اين در بسته بود رابعه آنجا مگر بنشسته بود ...
يک شبي محمود ميشد بيسپاه
يک شبي محمود ميشد بيسپاه شاعر : عطار خاک بيزي ديد سر بر خاک راه يک شبي محمود ميشد بيسپاه شاه چون آن ديد، بازو بند خويش کرده بد هر جاي کوهي خاک بيش پس براند آنگاه...
شيخ مهنه بود در قبضي عظيم
شيخ مهنه بود در قبضي عظيم شاعر : عطار شد به صحرا ديده پر خون، دل دو نيم شيخ مهنه بود در قبضي عظيم گاو ميبست و ازو ميريخت نور ديد پيري روستايي را ز دور شرح دادش حال...
يوسف همدان، امام روزگار
يوسف همدان، امام روزگار شاعر : عطار صاحب اسرار جهان، بيناي کار يوسف همدان، امام روزگار ديده ور ميبنگرد در هرچ هست گفت چنداني که از بالا و پست يوسف گم کرده ميپرسد...
ديد مجنون را عزيزي دردناک
ديد مجنون را عزيزي دردناک شاعر : عطار کو ميان ره گذر ميبيخت خاک ديد مجنون را عزيزي دردناک گفت ليلي را هميجويم يقين گفت اي مجنون چه ميجويي چنين کي بود در خاک شارع...