آتش عشق تو در جان خوشتر است
آتش عشق تو در جان خوشتر است شاعر : عطار
شنبه، 24 مهر 1400
سوختي جانم چه مي‌سازي مرا
بر سر افتادم چه مي‌تازي مرا سوختي جانم چه مي‌سازي مرا بوک بر گيري و بنوازي مرا در رهت افتاده‌ام بر بوي آنک بر نخيزم گر بيندازي مرا ليک...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت
تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت شاعر : عطار خاک در چشم آفتاب انداخت تا به عمدا ز رخ نقاب انداخت آهوان را به مشک ناب...
شنبه، 6 فروردين 1390
آه‌هاي آتشينم پرده‌هاي شب بسوخت
آه‌هاي آتشينم پرده‌هاي شب بسوخت شاعر : عطار بر دل آمد وز تف دل هم زبان هم لب بسوخت آه‌هاي آتشينم پرده‌هاي شب بسوخت...
شنبه، 6 فروردين 1390
اينت گم گشته دهاني که توراست
اينت گم گشته دهاني که توراست شاعر : عطار وينت نابوده مياني که توراست اينت گم گشته دهاني که توراست اينت شوريده...
شنبه، 6 فروردين 1390
در سرم از عشقت اين سودا خوش است
در سرم از عشقت اين سودا خوش است شاعر : عطار در دلم از شوقت اين غوغا خوش است در سرم از عشقت اين سودا خوش است گر...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي زلف تو دام و دانه خالت
اي زلف تو دام و دانه خالت شاعر : عطار هر صيد که مي‌کني حلالت اي زلف تو دام و دانه خالت در حلقه‌ي دام شب مثالت...
شنبه، 6 فروردين 1390
چيزي که شود چو بود کي باشد
چيزي که شود چو بود کي باشد شاعر : عطار کي نادايم چو دايما گردد چيزي که شود چو بود کي باشد با اين همه کار آشنا...
شنبه، 6 فروردين 1390
زين درد کسي خبر ندارد
زين درد کسي خبر ندارد شاعر : عطار کين درد کسي دگر ندارد زين درد کسي خبر ندارد مي‌سوزم و کس خبر ندارد تا در...
شنبه، 6 فروردين 1390
ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد
ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد شاعر : عطار سوداي سر زلفش رسواي جهانم کرد ترسا بچه‌اي ناگه قصد دل و جانم کرد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون زلف بيقرارش بر رخ قرار گيرد
چون زلف بيقرارش بر رخ قرار گيرد شاعر : عطار از رشک روي مه را در صد نگار گيرد چون زلف بيقرارش بر رخ قرار گيرد ...
شنبه، 6 فروردين 1390
بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد
بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد شاعر : عطار جان همي آسايد و دلدارم اينک مي‌رسد بوي زلف يار آمد يارم اينک مي‌رسد...
شنبه، 6 فروردين 1390
سرمست به بوستان برآمد
سرمست به بوستان برآمد شاعر : عطار از سرو و ز گل فغان برآمد سرمست به بوستان برآمد هر گل که ز بوستان برآمد با...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند
چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند شاعر : عطار همچو پروانه جهاني دل ز جان برداشتند چون تتق از روي آن شمع جهان برداشتند...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر گدايي مرد سلطان کي شود
هر گدايي مرد سلطان کي شود شاعر : عطار پشه‌اي آخر سليمان کي شود هر گدايي مرد سلطان کي شود چون که سلطان نيست سلطان...
شنبه، 6 فروردين 1390
زلف را چون به قصد تاب دهد
زلف را چون به قصد تاب دهد شاعر : عطار کفر را سر به مهر آب دهد زلف را چون به قصد تاب دهد همه کفار را جواب دهد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چو نقاب برگشائي مه آن جهان برآيد
چو نقاب برگشائي مه آن جهان برآيد شاعر : عطار ز فروغ نور رويت ز جهان فغان برآيد چو نقاب برگشائي مه آن جهان برآيد...
شنبه، 6 فروردين 1390
دو جهان بي‌توام نمي‌بايد
دو جهان بي‌توام نمي‌بايد شاعر : عطار نه يکي بس دو ام نمي‌بايد دو جهان بي‌توام نمي‌بايد از توام جز توام نمي‌بايد...
شنبه، 6 فروردين 1390
دلم دردي که دارد با که گويد
دلم دردي که دارد با که گويد شاعر : عطار گنه خود کرد تاوان از که جويد دلم دردي که دارد با که گويد که بر بخت بدم...
شنبه، 6 فروردين 1390
پير ما مي‌رفت هنگام سحر
پير ما مي‌رفت هنگام سحر شاعر : عطار اوفتادش بر خراباتي گذر پير ما مي‌رفت هنگام سحر کاي همه سرگشتگان را راهبر...
شنبه، 6 فروردين 1390