آتش عشق تو در جان خوشتر است
آتش عشق تو در جان خوشتر است شاعر : عطار
شنبه، 24 مهر 1400
سوختي جانم چه مي‌سازي مرا
بر سر افتادم چه مي‌تازي مرا سوختي جانم چه مي‌سازي مرا بوک بر گيري و بنوازي مرا در رهت افتاده‌ام بر بوي آنک بر نخيزم گر بيندازي مرا ليک...
شنبه، 6 فروردين 1390
بود آن ديوانه خون از دل چکان
بود آن ديوانه خون از دل چکان شاعر : عطار زانک سنگ انداختندش کودکان بود آن ديوانه خون از دل چکان بود اندر کنج...
شنبه، 6 فروردين 1390
واسطي مي‌رفت سرگردان شده
واسطي مي‌رفت سرگردان شده شاعر : عطار وز تحير بي سرو سامان شده واسطي مي‌رفت سرگردان شده پس نظر زانجا بپيشانش اوفتاد...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون برفت از دار دنيا بايزيد
چون برفت از دار دنيا بايزيد شاعر : عطار ديد در خوابش مگر آن شب مريد چون برفت از دار دنيا بايزيد چون ز منکر درگذشتي...
شنبه، 6 فروردين 1390
بود درويشي ز فرط عشق زار
بود درويشي ز فرط عشق زار شاعر : عطار وز محبت همچو آتش بي‌قرار بود درويشي ز فرط عشق زار هم ز تاب جان زفانش سوخته...
شنبه، 6 فروردين 1390
يک شبي محمود دل پر تاب شد
يک شبي محمود دل پر تاب شد شاعر : عطار ميهمان رند گلخن تاب شد يک شبي محمود دل پر تاب شد ريزه در گلخن همي‌افشاند...
شنبه، 6 فروردين 1390
مي‌شد آن سقا مگر آبي به کف
مي‌شد آن سقا مگر آبي به کف شاعر : عطار ديد سقايي دگر در پيش صف مي‌شد آن سقا مگر آبي به کف پيش آن يک رفت و آبي...
شنبه، 6 فروردين 1390
شيخ بوبکر نشابوري به راه
شيخ بوبکر نشابوري به راه شاعر : عطار با مريدان شد برون از خانقاه شيخ بوبکر نشابوري به راه کرد ناگه خر مگر بادي...
شنبه، 6 فروردين 1390
حق تعالي گفت با موسي به راز
حق تعالي گفت با موسي به راز شاعر : عطار کاخر از ابليس رمزي جوي باز حق تعالي گفت با موسي به راز گشت از ابليس موسي...
شنبه، 6 فروردين 1390
پاک ديني گفت آن نيکوترست
پاک ديني گفت آن نيکوترست شاعر : عطار مبتدي را کو به تاريکي درست پاک ديني گفت آن نيکوترست پس نماند هيچ رشدش در...
شنبه، 6 فروردين 1390
در بر شيخي سگي مي‌شد پليد
در بر شيخي سگي مي‌شد پليد شاعر : عطار شيخ از آن سگ هيچ دامن در نچيد در بر شيخي سگي مي‌شد پليد چون نکردي زين سگ...
شنبه، 6 فروردين 1390
عابدي بودست در وقت کليم
عابدي بودست در وقت کليم شاعر : عطار در عبادت بود روز و شب مقيم عابدي بودست در وقت کليم ز آفتاب سينه تابش مي‌نيافت...
شنبه، 6 فروردين 1390
داشت ريشي بس بزرگ آن ابلهي
داشت ريشي بس بزرگ آن ابلهي شاعر : عطار غرقه شد در آب دريا ناگهي داشت ريشي بس بزرگ آن ابلهي گفت از سر برفکن آن...
شنبه، 6 فروردين 1390
صوفيي چون جامه شستي گاه گاه
صوفيي چون جامه شستي گاه گاه شاعر : عطار ميغ کردي جمله‌ي عالم سياه صوفيي چون جامه شستي گاه گاه گرچه بود از ميغ...
شنبه، 6 فروردين 1390
بود مجنوني عجب در کوه سار
بود مجنوني عجب در کوه سار شاعر : عطار با پلنگان روز و شب کرده قرار بود مجنوني عجب در کوه سار گم شدي در خود کسي...
شنبه، 6 فروردين 1390
آن عزيزي گفت شد هفتاد سال
آن عزيزي گفت شد هفتاد سال شاعر : عطار تا ز شادي مي‌کنم و از ناز حال آن عزيزي گفت شد هفتاد سال با خداونديش پيونديم...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون نظام الملک در نزع اوفتاد
چون نظام الملک در نزع اوفتاد شاعر : عطار گفت الهي مي‌روم در دست باد چون نظام الملک در نزع اوفتاد هرکرا ديدم که...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون سليمان کرد با چندان کمال
چون سليمان کرد با چندان کمال شاعر : عطار پيش موري لنگ از عجز آن سال چون سليمان کرد با چندان کمال تا کدامين گل...
شنبه، 6 فروردين 1390
بوسعيد مهنه در حمام بود
بوسعيد مهنه در حمام بود شاعر : عطار قايميش افتاد و مرد خام بود بوسعيد مهنه در حمام بود جمع کرد آن جمله پيش روي...
شنبه، 6 فروردين 1390