هر که را ذره‌اي ازين سوز است
هر که را ذره‌اي ازين سوز است شاعر : عطار دي و فرداش نقد امروز است هر که را ذره‌اي ازين سوز است لاجرم بر دو کون...
شنبه، 6 فروردين 1390
روي تو شمع آفتاب بس است
روي تو شمع آفتاب بس است شاعر : عطار موي تو عطر مشک ناب بس است روي تو شمع آفتاب بس است قبله‌ي رويت آفتاب بس است...
شنبه، 6 فروردين 1390
شمع رويت ختم زيبايي بس است
شمع رويت ختم زيبايي بس است شاعر : عطار عالمي پروانه سودايي بس است شمع رويت ختم زيبايي بس است گر سوي من چشم بگشايي...
شنبه، 6 فروردين 1390
وشاقي اعجمي با دشنه در دست
وشاقي اعجمي با دشنه در دست شاعر : عطار به خون آلوده دست و زلف چون شست وشاقي اعجمي با دشنه در دست گره بر ابرو...
شنبه، 6 فروردين 1390
نيم شبي سيم برم نيم مست
نيم شبي سيم برم نيم مست شاعر : عطار نعره‌زنان آمد و در در نشست نيم شبي سيم برم نيم مست جوش بخاست از جگرم کو نشست...
شنبه، 6 فروردين 1390
دوش ناگه آمد و در جان نشست
دوش ناگه آمد و در جان نشست شاعر : عطار خانه ويران کرد و در پيشان نشست دوش ناگه آمد و در جان نشست او چرا در خانه‌ي...
شنبه، 6 فروردين 1390
در سرم از عشقت اين سودا خوش است
در سرم از عشقت اين سودا خوش است شاعر : عطار در دلم از شوقت اين غوغا خوش است در سرم از عشقت اين سودا خوش است گر...
شنبه، 6 فروردين 1390
چشم خوشش مست نيست ليک چو مستان خوش است
چشم خوشش مست نيست ليک چو مستان خوش است شاعر : عطار خوشي چشمش از آنست کين همه دستان خوش است چشم خوشش مست نيست ليک...
شنبه، 6 فروردين 1390
حسن تو رونق جهان بشکست
حسن تو رونق جهان بشکست شاعر : عطار عشق روي تو پشت جان بشکست حسن تو رونق جهان بشکست غمزه‌ي تو به يک زمان بشکست...
شنبه، 6 فروردين 1390
در دلم تا برق عشق او بجست
در دلم تا برق عشق او بجست شاعر : عطار رونق بازار زهد من شکست در دلم تا برق عشق او بجست دل ز من بربود و درجانم...
شنبه، 6 فروردين 1390
سر عشقت مشکلي بس مشکل است
سر عشقت مشکلي بس مشکل است شاعر : عطار حيرت جان است و سوداي دل است سر عشقت مشکلي بس مشکل است دايما ديوانه‌اي لايعقل...
شنبه، 6 فروردين 1390
ره ميخانه و مسجد کدام است
ره ميخانه و مسجد کدام است شاعر : عطار که هر دو بر من مسکين حرام است ره ميخانه و مسجد کدام است نه در ميخانه کين...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا در تو خيال خاص و عام است
تا در تو خيال خاص و عام است شاعر : عطار از عشق نفس زدن حرام است تا در تو خيال خاص و عام است دعوي يگانگيت عام...
شنبه، 6 فروردين 1390
غم بسي دارم چه جاي صد غم است
غم بسي دارم چه جاي صد غم است شاعر : عطار زانکه هر موييم در صد ماتم است غم بسي دارم چه جاي صد غم است کم ز کم نبود...
شنبه، 6 فروردين 1390
درج لعلت دلگشاي مردم است
درج لعلت دلگشاي مردم است شاعر : عطار عکس ماهت رهنماي انجم است درج لعلت دلگشاي مردم است راستي نه مردمي نه مردم...
شنبه، 6 فروردين 1390
خاصيت عشقت که برون از دو جهان است
خاصيت عشقت که برون از دو جهان است شاعر : عطار آن است که هرچيز که گويند نه آن است خاصيت عشقت که برون از دو جهان است...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر شور وشري که در جهان است
هر شور وشري که در جهان است شاعر : عطار زان غمزه‌ي مست دلستان است هر شور وشري که در جهان است جان چيست مگو چه جاي...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا چشم برندوزي از هرچه در جهان است
تا چشم برندوزي از هرچه در جهان است شاعر : عطار در چشم دل نيايد چيزي که مغز جان است تا چشم برندوزي از هرچه در جهان...
شنبه، 6 فروردين 1390
عشق تو قلاوز جهان است
عشق تو قلاوز جهان است شاعر : عطار سوداي تو رهنماي جان است عشق تو قلاوز جهان است درد تو دريچه‌ي عيان است وصل...
شنبه، 6 فروردين 1390
تا عشق تودر ميان جان است
تا عشق تودر ميان جان است شاعر : عطار جان بر همه چيز کامران است تا عشق تودر ميان جان است کس قيمت عشق تو ندانست...
شنبه، 6 فروردين 1390