اي آفتاب سرکش يک ذره خاک پايت
اي آفتاب سرکش يک ذره خاک پايت شاعر : عطار آب حيات رشحي از جام جانفزايت اي آفتاب سرکش يک ذره خاک پايت هم پادشاه...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت
اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت شاعر : عطار هستي کاملت را نه ابتدا نه غايت اي پرتو وجودت در عقل بي نهايت اي هستي...
شنبه، 6 فروردين 1390
رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است صبح
رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است صبح شاعر : عطار تا سر شب بشکند تيغ کشيده است صبح رطل گران ده صبوح زانکه رسيده است...
شنبه، 6 فروردين 1390
صبح دم زد ساقيا هين الصبوح
صبح دم زد ساقيا هين الصبوح شاعر : عطار خفتگان را در قدح کن قوت روح صبح دم زد ساقيا هين الصبوح باز نتوان گشت ازين...
شنبه، 6 فروردين 1390
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند
عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند شاعر : عطار جمله وقت سوختن چون عود اندر مجمرند عاشقاني کز نسيم دوست جان مي‌پرورند...
شنبه، 6 فروردين 1390
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند
از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند شاعر : عطار عشق تو عقل و جانش را خانه فروش مي‌زند از مي عشق نيستي هر که خروش مي‌زند...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون لبش درج گهر باز کند
چون لبش درج گهر باز کند شاعر : عطار عقل را حامله‌ي راز کند چون لبش درج گهر باز کند طوطي روح چه پرواز کند يارب...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر که درين دايره دوران کند
هر که درين دايره دوران کند شاعر : عطار نقطه‌ي دل آينه‌ي جان کند هر که درين دايره دوران کند جان خود آئينه‌ي جانان...
شنبه، 6 فروردين 1390
تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم
تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم شاعر : عطار زخم زير پرده پنهان مي‌خورم تير عشقت بر دل و جان مي‌خورم چون شکر زهر...
شنبه، 6 فروردين 1390
روزي که عتاب يار درگيرم
روزي که عتاب يار درگيرم شاعر : عطار با هر مويش شمار درگيرم روزي که عتاب يار درگيرم گر نيست مرا غبار درگيرم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
زير بار ستمت مي‌ميرم
زير بار ستمت مي‌ميرم شاعر : عطار روي در روي غمت مي‌ميرم زير بار ستمت مي‌ميرم کايمن از مدح و ذمت مي‌ميرم شغل...
شنبه، 6 فروردين 1390
کار چو از دست من برفت چه سازم
کار چو از دست من برفت چه سازم شاعر : عطار مات شدم نيز خانه نيست چه بازم کار چو از دست من برفت چه سازم اشک فشان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما ننگ وجود روزگاريم
ما ننگ وجود روزگاريم شاعر : عطار عمري به نفاق مي‌گذاريم ما ننگ وجود روزگاريم شوريده‌دلان بيقراريم محنت‌زدگان...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما مرد کليسيا و زناريم
ما مرد کليسيا و زناريم شاعر : عطار گبري کهنيم و نام برداريم ما مرد کليسيا و زناريم شش‌پنج‌زنان کوي خماريم ...
شنبه، 6 فروردين 1390
چون زلف تاب دهد آن ترک لشکريم
چون زلف تاب دهد آن ترک لشکريم شاعر : عطار هندوي خويش کند هر دم به دلبريم چون زلف تاب دهد آن ترک لشکريم در حال...
شنبه، 6 فروردين 1390
ما در غمت به شادي جان باز ننگريم
ما در غمت به شادي جان باز ننگريم شاعر : عطار در عشق تو به هر دو جهان باز ننگريم ما در غمت به شادي جان باز ننگريم...
شنبه، 6 فروردين 1390
گفتم بخرم غمت به جاني
گفتم بخرم غمت به جاني شاعر : عطار بر من بفروختي جهاني گفتم بخرم غمت به جاني عشوه خرد از تو هر زماني مفروش...
شنبه، 6 فروردين 1390
اي گشته نهان از همه از بس که عياني
اي گشته نهان از همه از بس که عياني شاعر : عطار ديده ز تو بينا و تو از ديده نهاني اي گشته نهان از همه از بس که عياني...
شنبه، 6 فروردين 1390
خال مشکين بر گلستان مي زني
خال مشکين بر گلستان مي زني شاعر : عطار دل همي سوزي و بر جان مي زني خال مشکين بر گلستان مي زني هر زمان فال دگرسان...
شنبه، 6 فروردين 1390
هر زمان لاف وفايي مي زني
هر زمان لاف وفايي مي زني شاعر : عطار آتشي در مبتلايي مي زني هر زمان لاف وفايي مي زني لاف نيکويي ز جايي مي زني...
شنبه، 6 فروردين 1390