حسن تو رونق جهان بشکست شاعر : عطار عشق روي تو پشت جان بشکست حسن تو رونق جهان بشکست غمزهي تو به يک زمان بشکست هر سپاهي که عقل ميآراست طاق ابروي تو کمان بشکست ناوکانداز آسمان چو بديد منصب آفتاب از آن بشکست عکس ماهت به آفتاب رسيد داني از چيست زان دهان بشکست پسته را پهن بازمانده دهان که دلش زان شکرستان بشکست همچو شمعي شکر چرا بگداخت آن دو جادوي دلستان بشکست حيلهي جادوان بابل را دل عطار ناتوان بشکست چون به وصلت توان رسيد که...