عشق تو قلاوز جهان است شاعر : عطار سوداي تو رهنماي جان است عشق تو قلاوز جهان است درد تو دريچهي عيان است وصل تو خلاصهي وجود است ياقوت تو مايهبخش جان است هاروت تو چاره ساز سحر است زان روي که نقطه گمان است کس را ز دهان تو سخن نيست اين تنگدلي من از آن است تا بر دهنت نهادهام دل يعني دل من بر آن دهان است لعلت شکري است تنگ بر تنگ گرچه کمر تو را ميان است کس بر کمرت ميان نديدست صد گونه ز هم از آن کمان است تا ابروي چون کمانت ديدم...