عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت شاعر : عطار مرغ جان را نيز چون پروانه بال و پر بسوخت عشق جانان همچو شمعم از قدم تا سر بسوخت آتش سوزنده بر هم عود و هم مجمر بسوخت عشقش آتش بود کردم مجمرش از دل چو عود هر دو عالم همچو خاشاکي از آن اخگر بسوخت زآتش رويش چو يک اخگر به صحرا اوفتاد پيش دستي کرد عشق و جانم اندر بر بسوخت خواستم تا پيش جانان پيشکش جان آورم کاتش غيرت درآمد خشک و تر يکسر بسوخت نيست از خشک و ترم در دست جز خاکستري برق استغنا بجست...