0
مسیر جاری :
واسطي مي‌رفت سرگردان شده عطار

واسطي مي‌رفت سرگردان شده

واسطي مي‌رفت سرگردان شده شاعر : عطار وز تحير بي سرو سامان شده واسطي مي‌رفت سرگردان شده پس نظر زانجا بپيشانش اوفتاد چشم برگور جهودانش اوفتاد اين بنتوان با کسي گفتن...
بود آن ديوانه خون از دل چکان عطار

بود آن ديوانه خون از دل چکان

بود آن ديوانه خون از دل چکان شاعر : عطار زانک سنگ انداختندش کودکان بود آن ديوانه خون از دل چکان بود اندر کنج گلخن روزني رفت آخر تا به کنج گلخني بر سرديوانه آمد در...
خاست اندر مصر قحطي ناگهان عطار

خاست اندر مصر قحطي ناگهان

خاست اندر مصر قحطي ناگهان شاعر : عطار خلق مي‌مردند و مي‌گفتند نان خاست اندر مصر قحطي ناگهان نيم زنده مرده را مي‌خورده بود جمله‌ي ره خلق بر هم مرده بود خلق مي‌مردند...
بود در کاريز بي‌سرمايه‌اي عطار

بود در کاريز بي‌سرمايه‌اي

بود در کاريز بي‌سرمايه‌اي شاعر : عطار عاريت بستد خر از همسايه‌اي بود در کاريز بي‌سرمايه‌اي چون بخفت آن مرد حالي خر برفت رفت سوي آسيا و خوش بخفت روز ديگر بود تاوان...
گفت آن ديوانه‌ي تن برهنه عطار

گفت آن ديوانه‌ي تن برهنه

گفت آن ديوانه‌ي تن برهنه شاعر : عطار در مياه راه مي‌شد گرسنه گفت آن ديوانه‌ي تن برهنه تر شد آن سرگشته از باران و برف بود باراني و سرمايي شگرف عاقبت مي‌رفت تا ويرانه‌اي...
در خراسان بود دولت بر مزيد عطار

در خراسان بود دولت بر مزيد

در خراسان بود دولت بر مزيد شاعر : عطار زانک پيدا شد خراسان را عميد در خراسان بود دولت بر مزيد سرو قامت، سيم ساعد، مشک بوي صد غلامش بود ترک ماه روي شب شده در عکس آن...
ده برادر قحطشان کرده نفور عطار

ده برادر قحطشان کرده نفور

ده برادر قحطشان کرده نفور شاعر : عطار پيش يوسف آمدند از راه دور ده برادر قحطشان کرده نفور چاره‌اي مي‌خواستند از تنگ حال از سر بي‌چارگي گفتند حال پيش يوسف بود طاسي...
غازيي از کافري بس سرفراز عطار

غازيي از کافري بس سرفراز

غازيي از کافري بس سرفراز شاعر : عطار خواست مهلت تا که بگزارد نماز غازيي از کافري بس سرفراز بازآمد جنگ هر دم بيش کرد چون بشد غازي نماز خويش کرد مهل خواست او نيز بيرون...
هندوان را پادشاهي بود پير عطار

هندوان را پادشاهي بود پير

هندوان را پادشاهي بود پير شاعر : عطار شد مگر در لشگر محمود اسير هندوان را پادشاهي بود پير شد مسلمان عاقبت آن پادشاه چون بر محمود بردندش سپاه وز دو عالم هم جدايي يافت...
احمد حنبل امام عصر بود عطار

احمد حنبل امام عصر بود

احمد حنبل امام عصر بود شاعر : عطار شرح فضل او برون از حصر بود احمد حنبل امام عصر بود زود پيش بشر حافي آمدي چون ز فکر و علم خالي آمدي در ملامت کردنش بشتافتي گر کسي...