هندوان را پادشاهي بود پير

هندوان را پادشاهي بود پير شاعر : عطار شد مگر در لشگر محمود اسير هندوان را پادشاهي بود پير شد مسلمان عاقبت آن پادشاه چون بر محمود بردندش سپاه وز دو عالم هم جدايي يافت...
شنبه، 6 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
هندوان را پادشاهي بود پير
هندوان را پادشاهي بود پير
هندوان را پادشاهي بود پير

شاعر : عطار

شد مگر در لشگر محمود اسيرهندوان را پادشاهي بود پير
شد مسلمان عاقبت آن پادشاهچون بر محمود بردندش سپاه
وز دو عالم هم جدايي يافت اوهم نشان آشنايي يافت او
دل ازو برخاست ، در سودا نشستبعد از آن در خيمه‌ي تنها نشست
روز از شب، شب بتر از روز بودروز و شب در گريه و در سوز بود
شد خبر محمود را از کار اوچون بسي شد نالهاي زار او
گفت صد ملکت دهم زان بيشترخواند محمودش به پيش خويش در
چند گريي، نيزمگري بيش ازينتو شهي، نوحه مکن بر خويش ازين
من نمي‌گريم ز بهر ملک و جاهخسرو هندوش گفت اي پادشاه
در قيامت گر کند از من سالزان همي‌گريم که فردا ذوالجلال
کاشته با چون مني تخم جفاگويد اي بد عهد مرد بي‌وفا
با جهاني پر سوار سرفرازتا نيامد پيش تو محمود باز
باري از خط وفا بيرون بودتو نکردي ياد من، اين چون بود
بهر تو، تو خود ز بهر ديگريگرد مي‌بايست کردن لشگري
دوستت خوانم بگو يادشمنتبي سپاهي ياد نامد از منت
در وفاداري چنين نبود رواتا بکي از من وفا از تو جفا
چون دهم اين بي‌وفايي راجوابگر رسد از حق تعالي اين خطاب
گريه زانست اي جوان اين پير راچون کنم آن خجلت و تشوير را
درس و ديوان نکوکاري شنوحرف و انصاف وفاداري شنو
ورنه بنشين دست ازين کوتاه کنگر وفاداري تو عزم راه کن
نيست در باب جوان مردي رواهرچ بيرون شد ز فهرست وفا


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط