0
مسیر جاری :
وجودم به تنگ آمد از جور تنگي سعدی شیرازی

وجودم به تنگ آمد از جور تنگي

وجودم به تنگ آمد از جور تنگي شاعر : سعدي شدم در سفر روزگاري درنگي وجودم به تنگ آمد از جور تنگي چو يأجوج بگذشتم از سد سنگي جهان زير پي چون سکندر بريدم جهان درهم افتاده...
اي نفس اگر به ديده‌ي تحقيق بنگري سعدی شیرازی

اي نفس اگر به ديده‌ي تحقيق بنگري

اي نفس اگر به ديده‌ي تحقيق بنگري شاعر : سعدي درويشي اختيار کني بر توانگري اي نفس اگر به ديده‌ي تحقيق بنگري تو نيز با گداي محلت برابري اي پادشاه شهر چو وقتت فرا رسد ...
گرين خيال محقق شود به بيداري سعدی شیرازی

گرين خيال محقق شود به بيداري

گرين خيال محقق شود به بيداري شاعر : سعدي که روي عزم همايون ازين طرف داري گرين خيال محقق شود به بيداري يکي منم که به مدحش کنم شکرباري خداي را که تواند گزارد شکر و سپاس...
بزن که قوت بازوي سلطنت داري سعدی شیرازی

بزن که قوت بازوي سلطنت داري

بزن که قوت بازوي سلطنت داري شاعر : سعدي که دست همت مردانت مي‌دهد ياري بزن که قوت بازوي سلطنت داري که در حمايت صاحبدلان بسياري جهان‌گشاي و عدو بند و ملک‌بخش و ستان ...
به خرمي و به خير آمدي و آزادي سعدی شیرازی

به خرمي و به خير آمدي و آزادي

به خرمي و به خير آمدي و آزادي شاعر : سعدي که از صروف زمان در امان حق بادي به خرمي و به خير آمدي و آزادي دري ز شادي بر روي خلق بگشادي به اتفاق همايون و طلعت ميمون زمانه...
اي که پنجاه رفت و در خوابي سعدی شیرازی

اي که پنجاه رفت و در خوابي

اي که پنجاه رفت و در خوابي شاعر : سعدي مگر اين پنج روزه دريابي اي که پنجاه رفت و در خوابي شرم بادت که قطره‌ي آبي تا کي اين باد کبر و آتش خشم شيخ بودي و همچنان شابي...
شبي و شمعي و گوينده‌اي و زيبايي سعدی شیرازی

شبي و شمعي و گوينده‌اي و زيبايي

شبي و شمعي و گوينده‌اي و زيبايي شاعر : سعدي ندارم از همه عالم دگر تمنايي شبي و شمعي و گوينده‌اي و زيبايي گر التفات کند چون تو مجلس آرايي فرشته رشک برد بر جمال مجلس من...
دريغ روز جواني و عهد برنايي سعدی شیرازی

دريغ روز جواني و عهد برنايي

دريغ روز جواني و عهد برنايي شاعر : سعدي نشاط کودکي و عيش خويشتن رايي دريغ روز جواني و عهد برنايي پس از غرور جواني و دست بالايي سر فروتني انداخت پيريم در پيش ستيز دور...
قلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پاي سعدی شیرازی

قلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پاي

قلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پاي شاعر : سعدي جاودان قصر معاليت چنان باد که مرغ قلم از شوق و ارادت به سر آمد نه به پاي نيکخواهان تو را تاج کرامت بر سر نتواند که...
به نوبت‌اند ملوک اندرين سپنج سراي سعدی شیرازی

به نوبت‌اند ملوک اندرين سپنج سراي

به نوبت‌اند ملوک اندرين سپنج سراي شاعر : سعدي کنون که نوبت تست اي ملک به عدل گراي به نوبت‌اند ملوک اندرين سپنج سراي که بار بازپسين دشمنيست جمله رباي؟ چه دوستي کند ايام...