مسیر جاری :
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
آشنایی با مشکلات و تعمیر سایبان برقی
تأثیر استفاده از کفش مناسب بر پیشگیری از آسیبهای اسکلتی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
شباب عمر عجب با شتاب مي گذرد
بدين شتاب خدايا شباب مي گذرد شباب عمر عجب با شتاب مي گذرد
شتاب کن که جهان با شتاب ميگذرد شباب و شاهد و گل مغتنم بود ساقي
نشستهام لب جوئي و آب ميگذرد به چشم خود گذر عمر خويش مي بينم
نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
تا که در بر شاهد آزادي و قانون گرفتند نوجوانان وطن بستر به خاک و خون گرفتند
يا درفش سرخ بر سر، انقلابيون گرفتند لاله از خاک جوانان ميدمد بر دشت و هامون
زان سپس آن روز را هر ساله عيد خون گرفتند ...
باز شد روزني از گلشن شيراز به من
ميکشد نرگس و نارنج سري باز به من باز شد روزني از گلشن شيراز به من
جاي آن را که چنان سرو کند ناز به من سروناز ارم از دور به من کرد سلام
کو فروتابد از آن کوه سرافراز به من افق طالع من طلعت باباکوهي...
کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست اي دوست
بيا که نوبت انس است و الفتست اي دوست کنون که فتنه فرا رفت و فرصتست اي دوست
ز بسکه باغ طبيعت پرآفتست اي دوست دلم به حال گل و سرو و لاله ميسوزد
بيا که صحبت ياران غنيمتست اي دوست مگر تاسفي از رفتگان...
به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک
که من چو لاله به داغ تو خفتهام در خاک به خاک من گذري کن چو گل گريبان چاک
شهيد عشق چرا خود کفن نسازد چاک چو لاله در چمن آمد به پرچمي خونين
بدان اميد که آلاله بردمم از خاک سري به خاک فرو بردهام...
هر سحر ياد کز آن زلف و بناگوش کنيم
روز خود با شب غم دست در آغوش کنيم هر سحر ياد کز آن زلف و بناگوش کنيم
همه آفاق در اوصاف تو مدهوش کنيم بلبلانيم که گر لب بگشائيم اي گل
داستان غم دوشنيه فراموش کنيم شب هجران چو شود صبح و برآيد خورشيد...
هر دم چو توپ ميزندم پشت پاي واي
کس پيش پاي طفل نيفتد که واي واي هر دم چو توپ ميزندم پشت پاي واي
بيگانه گشتي اي مه ديرآشناي واي دير آشناتر از تونديم ولي چه سود
تا سرکنم نواي دل بينواي واي در دامنت گريستن سازم آرزوست
سنين عمر به هفتاد ميرسد ما را
خداي من که به فرياد ميرسد ما را سنين عمر به هفتاد ميرسد ما را
دگر چه فايده از ياد ميرسد ما را گرفتم آنکه جهاني به ياد ما بودند
فسانه نيست کز اجداد ميرسد ما را حديث قصهي سهراب و نوشداروي او
به اختيار گرو برد چشم يار از من
که دور از او ببرد گريه اختيار از من به اختيار گرو برد چشم يار از من
بهشت و هر چه در او از شما و يار از من به روز حشر اگر اختيار با ما بود
دگر چه خواهد از اين بيش روزگار از من سيهتر از سر زلف تو...
گر من از عشق غزالي غزلي ساختهام
شيوهي تازهاي از مبتذلي ساختهام گر من از عشق غزالي غزلي ساختهام
چون نگاهش غزل بيبدلي ساختهام گر چو چشمش به سپيدي زدهام نقش سياه
با چه ياران دغا و دغلي ساختهام شکوه در مذهب درويش حرامست ولي...