مسیر جاری :
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
آشنایی با مشکلات و تعمیر سایبان برقی
تأثیر استفاده از کفش مناسب بر پیشگیری از آسیبهای اسکلتی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
لیست کاملی از خدایان و الهههای یونانی
پیش شماره شهر های استان تهران
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
سايه جان رفتنياستيم بمانيم که چه
زنده باشيم و همه روضه بخوانيم که چه سايه جان رفتنياستيم بمانيم که چه
اين همه درس بخوانيم و ندانيم که چه درس اين زندگي از بهر ندانستن ماست
دوش گيريم و به خاکش برسانيم که چه خود رسيديم به جان نعش...
اي چشم خمارين، تو و افسانهي نازت
وي زلف کمندين من و شبهاي درازت اي چشم خمارين، تو و افسانهي نازت
با اشک غم و زمزمهي راز و نيازت شبها منم و چشمک محزون ثريا
بنشين و به پروانه بده سوز و گدازت بازآمدي اي شمع که با جمع نسازي
تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي
که شهريار ز شوق و طرب کني لبريز تو هم به شعشعه وقتي به شهر تبريز آي
بيا که طعنه به شيراز ميزند تبريز شب است و باغ گلستان خزان رياخيز
ستاره، گرچه به گوش فلک شود آويز به گوشوار دلاويز ماه من نرسد...
ماهم که هالهاي به رخ از دود آهش است
دائم گرفته چون دل من روي ماهش است ماهم که هالهاي به رخ از دود آهش است
شرح خزان دل به زبان نگاهش است ديگر نگاه، وصف بهاري نميکند
آورده سر به گوش من و عذرخواهش است ديدم نهان فرشتهي شرم و عفاف او...
اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي
چه شرابي به تو دادند که مدهوش شدي اي صبا با توچه گفتند که خاموش شدي
چه بلا رفت که خاکستر خاموش شدي تو که آتشکدهي عشق و محبت بودي
که خود از رقت آن بيخود و بيهوش شدي به چه دستي زدي آن ساز شبانگاهي...
سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهي
ستاره، کوکبهي آفتاب خرگاهي سپاه صبح زد از ماه خيمه تا ماهي
مه و ستاره طپيدن گرفته چون ماهي به لاجورد افق ته کشيده برکهي شب
خروس دهکده از صيحهي سحرگاهي صلاي رحلت شب داد وطلعت خورشيد
به چشمک اينهمه مژگان به هم مزن يارا
که اين دو فتنه بهم ميزنند دنيا را به چشمک اينهمه مژگان به هم مزن يارا
نهفتهاند شب ماهتاب دريا را چه شعبده است که در چشمکان آبي تو
به ياد چشم تو گيرند جام صهبا را تو خود به جامهي خوابي و ساقيان...
اي چشم خمارين که کشد سرمه خوابت
وي جام بلورين که خورد بادهي نابت اي چشم خمارين که کشد سرمه خوابت
از خواب برآرم که نبينند به خوابت خواهم همه شب خلق به ناليدن شبگير
يارب توچه آتش، که بشويند به آبت اي شمع که با شعلهي دل غرقه به...
شکفتهام به تماشاي چشم شهلائي
که جز به چشم دلش نشکفد تماشائي شکفتهام به تماشاي چشم شهلائي
مگر به آينه پاکان سينه سينائي جمال پردگي جاودانه ننمايد
محيط نه فلکش زورقي به دريائي رواق چشم که يک انعکاس او آفاق
اگر که شبرو عشقي چراغ ماهت بس
ستاره چشم و چراغ شب سياهت بس اگر که شبرو عشقي چراغ ماهت بس
به ارزيابي صد کعبه، يک نگاهت بس گرت به مردم چشم اهتزار قبله نماست
برو که خار مغيلان گل و گياهت بس جمال کعبه، چمنزار ميکند صحرا