مسیر جاری :
پنج گوهر درخشان میراث فاطمی
لیفت سینه: جراحی جوانسازی و رفع افتادگی سینهها برای ظاهری جذاب
ترفند افزایش سرعت اینترنت تا 100 برابر
رزرو هتل پارس شیراز برای سفر خانوادگی
هتل بینالمللی کیش یا پارمیدا مشهد: مقایسه اقامت در دونقطه متفاوت
قیمت ایمپلنت کامل فک بالا و پایین
چطور بلیط های چارتر لحظه آخری را با بهترین قیمت پیدا کنیم؟
گیتار بیس یا گیتار الکتریک؛ یادگیری کدامیک آسانتر است؟
آشنایی با مشکلات و تعمیر سایبان برقی
تأثیر استفاده از کفش مناسب بر پیشگیری از آسیبهای اسکلتی
چهار زن برگزیده عالم
نحوه خواندن نماز والدین
داستان انار خواستن حضرت زهرا(س) از امام علی(ع)
اقدامات مهم و اورژانسی پس از چنگ زدن گربه
زنگ اشغال برای برخی تماس گیرندگان
پیش شماره شهر های استان تهران
نماز استغاثه امام زمان (عج) را چگونه بخوانیم؟
اهل سنت چگونه نماز می خوانند؟
چگونه تعداد پروتونها، نوترونها و الکترونها را تشخیص دهیم؟
آیا استحمام در زمان آبله مرغان خطرناک است؟
نالم از دست تو اي ناله که تاثير نکردي
گر چه او کرد دل از سنگ تو تقصير نکردي نالم از دست تو اي ناله که تاثير نکردي
که شدي کور و تماشاي رخش سير نکردي شرمسار توام اي ديده ازين گريهي خونين
وعده هم گر به قيامت بنهي دير نکردي اي اجل گر سر...
اگر بلاکش بيداد را به داد رسي
خدا کند که به سر منزل مرا درسي اگر بلاکش بيداد را به داد رسي
شبان تيره که در بارگاه دادرسي سياهکاري بيداد عرضه دار اي آه
اگر به چشمهي نوشين بامداد رسي جهان ز تيرگي شب بشوي چون خورشيد
رفتي و در دل هنوزم حسرت ديدار باقي
حسرت عهد و وداعم با دل و دلدار باقي رفتي و در دل هنوزم حسرت ديدار باقي
باز شد وقتي نوشتي «يار باقي کار باقي» عقده بود اشکم به دل تا بيخبر رفتي وليکن
غمگسارا همچنان غم باقي و غمخوار باقي آمدي و رفتي...
از زندگانيم گله دارد جوانيم
شرمندهي جواني از اين زندگانيم از زندگانيم گله دارد جوانيم
ياري کن اي اجل که به ياران رسانيم دارم هواي صحبت ياران رفته را
داده نويد زندگي جاودانيم پرواي پنج روز جهان کي کنم که عشق
تا چند کنيم از تو قناعت به نگاهي
يک عمر قناعت نتوان کرد الهي تا چند کنيم از تو قناعت به نگاهي
چون بازشوم از سرت اي مه به نگاهي ديريست که چون هاله همه دور تو گردم
در آرزوي آن که بيابم به تو راهي بر هر دري اي شمع چو پروانه زنم سر...
چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد
سپاه شب به هزيمت چو دود بگريزد چو آفتاب به شمشير شعله برخيزد
همه جواهر انجم به پاي او ريزد عروس خاوري از پرده برنيامده چرخ
که طوق سازد و بر طاق نصرت آويزد بجز زمرد رخشندهي ستارهي صبح
منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
چنانکه قول و غزل نيز در پناه منست منم که شعر و تغزل پناهگاه منست
که اين وظيفه محول به اشک و آه منست صفاي گلشن دلها به ابر و باران نيست
اگر که بوي وفا ميدهد گياه منست هر آن گياه که بر خاک ما دميده...
لبت تا در شکفتن لالهي سيراب را ماند
دلم در بيقراري چشمهي مهتاب را ماند لبت تا در شکفتن لالهي سيراب را ماند
به شبهاي دل تاريک من مهتاب را ماند گهي کز روزن چشمم فرو تابد جمال تو
که لاله ساغر و شبنم شراب ناب را ماند خزان خواهيم شد...
مهتاب و سرشکي بههم آميخته بوديم
خوش رويهم آن شب من و مه ريخته بوديم مهتاب و سرشکي بههم آميخته بوديم
خوش آتش و آبي به هم آميخته بوديم دور از لب شيرين تو چون شمع سيه روز
آب رخي از شبنم و گل ريخته بوديم با گريهي خونين من و خندهي...
يا رب آن يوسف گمگشته به من بازرسان
تا طربخانه کني بيت حزن بازرسان يا رب آن يوسف گمگشته به من بازرسان
اين زمان يوسف من نيز به من بازرسان اي خدايي که به يعقوب رساندي يوسف
يارب آن نوگل خندان به چمن بازرسان رونقي بي گل خندان به چمن...