0
مسیر جاری :
اي به تدبير قطب آن گردون انوری

اي به تدبير قطب آن گردون

اي به تدبير قطب آن گردون شاعر : انوري که ز تقدير ساختست جدي اي به تدبير قطب آن گردون غوطها خورده در تموج خوي وي ز تشوير خاطرت خورشيد همه با مکنت تو ادني شييء هرچه...
خداوند من عصمةالدين هميشه انوری

خداوند من عصمةالدين هميشه

خداوند من عصمةالدين هميشه شاعر : انوري بجز ساکن ستر عصمت مبادي خداوند من عصمةالدين هميشه تو از بخت بيدار اندي که شادي ز غم جاودان باد در خواب خصمت نه بل خود تو هم...
دي ز من پرسيد معروفي ز معروفان بلخ انوری

دي ز من پرسيد معروفي ز معروفان بلخ

دي ز من پرسيد معروفي ز معروفان بلخ شاعر : انوري از شما پوشيده چون دارم عزيز شادخي دي ز من پرسيد معروفي ز معروفان بلخ هريکي زيشان محيط از غايت بي‌برزخي گفت گيتي را سه...
آنکه سايه‌اش کس نديد از غايت ستر و صلاح انوری

آنکه سايه‌اش کس نديد از غايت ستر و صلاح

آنکه سايه‌اش کس نديد از غايت ستر و صلاح شاعر : انوري باصلاح صالحي شد آفتاب از واضحي آنکه سايه‌اش کس نديد از غايت ستر و صلاح يک نصيحت گوش دار از بنده قاضي ناصحي گرچه راي...
نکنم خواجه را به شعر هجا انوری

نکنم خواجه را به شعر هجا

نکنم خواجه را به شعر هجا شاعر : انوري ليک برخوانم آيتي ز نبي نکنم خواجه را به شعر هجا خواجه آنست کايد از پي في ان قارون کان من موسي نه چون اسبست کارم رخ‌پرستي شها...
آن چيست کز آن طبق همي تابد انوری

آن چيست کز آن طبق همي تابد

آن چيست کز آن طبق همي تابد شاعر : انوري چون عاج به زير شعر عنابي آن چيست کز آن طبق همي تابد دستش به مثال پاي مرغابي ساقش به مثل چو ساعد حورا
يارب بده مرا به دل نعمتي که بود انوری

يارب بده مرا به دل نعمتي که بود

يارب بده مرا به دل نعمتي که بود شاعر : انوري خرسندي حقيقت و پاکيزه توشه‌اي يارب بده مرا به دل نعمتي که بود ناني و حرفه‌اي و نشستن به گوشه‌اي امني و صحتي و پسنديده طاعتي...
مرحبا مرحبا درآي درآي انوری

مرحبا مرحبا درآي درآي

مرحبا مرحبا درآي درآي شاعر : انوري اثر خير اثير دين خداي مرحبا مرحبا درآي درآي وي محيط فلک سپرده به پاي اي زمام قضا گرفته به دست نه به از همت تو مکنت جاي نه به...
اين همايون در فرخنده‌سراي انوری

اين همايون در فرخنده‌سراي

اين همايون در فرخنده‌سراي شاعر : انوري تا ابد باد در اقبال به پاي اين همايون در فرخنده‌سراي زير اين گنبد گيتي‌فرساي چوبش ايمن شده از فرسودن کاهن از طبع درو گيرد جاي...
شجاعي اي خط و شعر تو دام و دانه‌ي عقل انوری

شجاعي اي خط و شعر تو دام و دانه‌ي عقل

شجاعي اي خط و شعر تو دام و دانه‌ي عقل شاعر : انوري هزار مرغ چو من صيد دام و دانه‌ي تو شجاعي اي خط و شعر تو دام و دانه‌ي عقل که اي زمانه‌ي فضل و هنر زمانه‌ي تو ز من زمين...