0
مسیر جاری :
اي درين دامگه وهم و خيال جامی

اي درين دامگه وهم و خيال

اي درين دامگه وهم و خيال شاعر : جامي مانده در ربقه‌ي عادت مه و سال اي درين دامگه وهم و خيال در خلاف آمد عادت داده‌ست حق که منشور سعات داده‌ست تارک تاج سعادت باشي؟...
پور عمران به دلي غرقه‌ي نور جامی

پور عمران به دلي غرقه‌ي نور

پور عمران به دلي غرقه‌ي نور شاعر : جامي مي‌شد از بهر مناجات به طور پور عمران به دلي غرقه‌ي نور قائد لشکر مهجوران را ديد در راه سر دوران را تافتي روي رضا؟ راست بگوي!...
اي پر از فيض وجود تو جهان! جامی

اي پر از فيض وجود تو جهان!

اي پر از فيض وجود تو جهان! شاعر : جامي غرق نور تو چه پيدا چه نهان! اي پر از فيض وجود تو جهان! با همه، بي‌همه، تو، اي همه تو! مايه‌ي صورت و معني همه تو خالي از تو نه...
داشت غوکي به لب بحر وطن جامی

داشت غوکي به لب بحر وطن

داشت غوکي به لب بحر وطن شاعر : جامي دايم از بحر همي راند سخن داشت غوکي به لب بحر وطن گوهر مدحت دريا سفتي روز و شب قصه دريا گفتي زو درين گفت و شنيد آمده‌ايم گفتي:...
اي درين کارگه هوش‌رباي جامی

اي درين کارگه هوش‌رباي

اي درين کارگه هوش‌رباي شاعر : جامي روز و شب چشم نه و گوش‌گشاي! اي درين کارگه هوش‌رباي نه به گوش‌ات ز شنيدن خبري، نه به چشم تو ز ديدن اثري ترک همراهي بيراهان گير! ...
سعدي آن بلبل «شيراز سخن» جامی

سعدي آن بلبل «شيراز سخن»

سعدي آن بلبل «شيراز سخن» شاعر : جامي در گلستان سخن دستان زن سعدي آن بلبل «شيراز سخن» از نواي سحري سحرنماي شد شبي بر شجر حمد خداي هر يکي مطلع انوار قدم بست بيتي...
اي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو جامی

اي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو

اي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو شاعر : جامي خلعت لطف سخن خاص به تو اي قوي ربقه‌ي اخلاص به تو هر يک آويزه‌ي گوش دگرست بحر معني ز سخن پرگهرست نيست والا گهري به ز سخن در...
شب که زد تيرگي مهره‌ي گل جامی

شب که زد تيرگي مهره‌ي گل

شب که زد تيرگي مهره‌ي گل شاعر : جامي قيرگون خيمه ز مخروطي ظل شب که زد تيرگي مهره‌ي گل گشت بر مرغ دلم عالم تنگ چون مشبک قفس مشکين رنگ خيمه بر طارم افلاک زدم بر خود...
اي حيات دل هر زنده دلي جامی

اي حيات دل هر زنده دلي

اي حيات دل هر زنده دلي شاعر : جامي سرخ رويي ده هر جا خجلي اي حيات دل هر زنده دلي کار شيرين کن شيرين کاران چاشني‌بخش شکر گفتاران شمسه‌ي زرکش زنگاري‌تاق بر فرازنده‌ي...
نقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين جامی

نقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين

نقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين شاعر : جامي يا رقم خامه‌ي ماني‌ست اين نقش شفانامه‌ي عيسي‌ست اين يا گلي از گلشن راز آمده؟ غنچه‌اي از گلبن ناز آمده؟ جيب ادب مخزن اسرار اوست...