مسیر جاری :
رونق ايام جوانيست عشق
رونق ايام جوانيست عشق شاعر : جامي مايهي کام دو جهانيست عشق رونق ايام جوانيست عشق ذوق تجرد به ملک عشق داد ميل تحرک به فلک عشق داد با گل تن رنگ تعلق گرفت چون...
نقش سراپردهي شاهيست حسن
نقش سراپردهي شاهيست حسن شاعر : جامي لمعهي خورشيد الهيست حسن نقش سراپردهي شاهيست حسن تازه کن عهد قديم دل است حسن که در پردهي آب و گل است فتنهي ارباب نظر خواستند...
زاغي از آنجا که فراغي گزيد
زاغي از آنجا که فراغي گزيد شاعر : جامي رخت خود از باغ به راغي کشيد زاغي از آنجا که فراغي گزيد خال سيه گشت رخ راغ را زنگ زدود آينهي باغ را عرضهده مخزن پنهان کوه ...
بود يکي شاه که در ملک و مال
بود يکي شاه که در ملک و مال شاعر : جامي عهد وزيري چو رسيدي به سال بود يکي شاه که در ملک و مال چون قلم از بند برانداختي دست قلمساش جدا ساختي پايهي اقبال شدي پست او...
اي به سرت افسر فرماندهي!
اي به سرت افسر فرماندهي! شاعر : جامي افسرت از گوهر احسان تهي! اي به سرت افسر فرماندهي! خالي از آن مايهي دردسرست زيور سر افسر از آن گوهرست مهره و مار آمده با يکدگر...
هست يکي نيمهي عمر تو روز
هست يکي نيمهي عمر تو روز شاعر : جامي نيمهي ديگر شب انجم فروز هست يکي نيمهي عمر تو روز ميگذرد، آن به خود و اين به خواب روز و شب عمر تو با صد شتاب خفته به شب مردهي...
بسته به صد مهر بر اطراف شط
بسته به صد مهر بر اطراف شط شاعر : جامي عقد محبت کشفي با دو بط بسته به صد مهر بر اطراف شط قاعدهي صحبتشان استوار شد به فراغت ز غم روزگار گشت ز بيمهريشان کينهجوي ...
اي به زبان نکته گذار آمده!
اي به زبان نکته گذار آمده! شاعر : جامي وي به سخن نادرهکار آمده اي به زبان نکته گذار آمده! گشته از آن نقطه زبانات زيان نقطهي نطق است تو را بر زبان بر خط حکم تو نهد...
زندهدلي از صف افسردگان
زندهدلي از صف افسردگان شاعر : جامي رفت به همسايگي مردگان زندهدلي از صف افسردگان روي ارادت به مزارات کرد پشت ملالت به عمارات کرد روح بقا جست ز هر روح پاک حرف فنا...
شير خدا شاه ولايت علي
شير خدا شاه ولايت علي شاعر : جامي صيقلي شرک خفي و جلي شير خدا شاه ولايت علي تير مخالف به تنش جا گرفت روز احد چون صف هيجا گرفت صد گل راحت ز گل او شکفت غنچهي پيکان...