اي کشيده به کلک وهم و خيال
حرف زايد به لوح دل همه سال! اي کشيده به کلک وهم و خيال تخته‌ي نقش‌هاي گوناگون! گشته در کارگاه بوقلمون لوح تو تيره، تخته‌ي تو سياه؟ چند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
سر مقصود را مراقبه کن!
سر مقصود را مراقبه کن! شاعر : جامي نقد اوقات را محاسبه کن! سر مقصود را مراقبه کن! که به غفلت گذشته يا به حضور!...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
آن بود اختيار در هر کار
آن بود اختيار در هر کار شاعر : جامي که بود فاعل اندر آن مختار آن بود اختيار در هر کار آنکه فاعل چو فعل را نگريست،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
شيوه‌ي واعظ آن بود که نخست
شيوه‌ي واعظ آن بود که نخست شاعر : جامي فعل خود را کند به قول، درست شيوه‌ي واعظ آن بود که نخست گرد دهد پند غير،...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
«شعر در نفس خويشتن بد نيست»
«شعر در نفس خويشتن بد نيست» شاعر : جامي پيش اهل دل اين سخن رد نيست «شعر در نفس خويشتن بد نيست» تن چو نال‌ام ز...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
ترک آزار کردن خواجه
ترک آزار کردن خواجه شاعر : جامي دفتر کفر راست ديباجه ترک آزار کردن خواجه شد به منکر عنان او مصروف منکر آمد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
قصه‌ي عاشقان خوش است بسي
قصه‌ي عاشقان خوش است بسي شاعر : جامي سخن عشق دلکش است بسي قصه‌ي عاشقان خوش است بسي هست، ازين قصه کي شوم خاموش؟...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خرسي از حرص طعمه بر لب رود
خرسي از حرص طعمه بر لب رود شاعر : جامي بهر ماهي گرفتن آمده بود خرسي از حرص طعمه بر لب رود برد حالي به صيد ماهي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
چون شد اين اعتقادنامه درست
چون شد اين اعتقادنامه درست شاعر : جامي باز گردم به کار و بار نخست چون شد اين اعتقادنامه درست حاصل روزگار من عشق...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق!
بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق! شاعر : جامي از صرير قلم ترانه‌ي عشق! بشنو، اي گوش بر فسانه‌ي عشق! قصه‌ي عشق مي‌کند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
قطره چون آب شد به تابستان
قطره چون آب شد به تابستان شاعر : جامي گشت آن آب سوي بحر روان قطره چون آب شد به تابستان خويشتن را وراي بحر نديد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در نواحي مصر شيرزني
در نواحي مصر شيرزني شاعر : جامي همچو مردان مرد خودشکني در نواحي مصر شيرزني نقد هستي تمامش از کف شد به چنين...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
معتمر نام، مهتري ز عرب
معتمر نام، مهتري ز عرب شاعر : جامي رفت تا روضه‌ي نبي يک شب معتمر نام، مهتري ز عرب ادب بندگي بجا آورد رو در...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
خسرو صبح چو علم برزد
خسرو صبح چو علم برزد شاعر : جامي لشکر شام را به هم برزد خسرو صبح چو علم برزد چاره‌جو رو به مسجد احزاب هر دو...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بعد شش سال، معتمر، يا هفت
بعد شش سال، معتمر، يا هفت شاعر : جامي به سر روضه‌ي نبي مي‌رفت بعد شش سال، معتمر، يا هفت بر سر قبرشان گذار افگند...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
زنگي‌اي روي چون در دوزخ
زنگي‌اي روي چون در دوزخ شاعر : جامي بيني‌اي همچو موري مطبخ زنگي‌اي روي چون در دوزخ لاف کافوري ار زدي انگشت ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بود در دل چنان، که اين دفتر
بود در دل چنان، که اين دفتر شاعر : جامي نبود از نصف اولين کمتر بود در دل چنان، که اين دفتر چون بدين جا رسيد سر...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
حمد ايزد نه کار توست، اي دل!
حمد ايزد نه کار توست، اي دل! شاعر : جامي هر چه کار تو، بار توست، اي دل! حمد ايزد نه کار توست، اي دل! و اعترف...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
بود در مرو شاه جان زالي
بود در مرو شاه جان زالي شاعر : جامي همچون زال جهان کهنسالي بود در مرو شاه جان زالي بر وي از يک دو لشکري المي...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
در رهي مي‌گذشت پيغمبر
در رهي مي‌گذشت پيغمبر شاعر : جامي با گروهي ز دوستان، همبر در رهي مي‌گذشت پيغمبر گرد سنگي بزرگ، کرده نشست ديد...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390