مسیر جاری :
فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
که حرام است مي آن جا که نه يار است نديم فتوي پير مغان دارم و قوليست قديم
روح را صحبت ناجنس عذابيست اليم چاک خواهم زدن اين دلق ريايي چه کنم
بنال بلبل اگر با منت سر ياريست
بنال بلبل اگر با منت سر ياريست که ما دو عاشق زاريم و کار ما زاريست
در آن زمين که نسيمي وزد ز طره دوست چه جاي دم زدن نافههاي تاتاريست
ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايم
از بد حادثه اين جا به پناه آمدهايم ما بدين در نه پي حشمت و جاه آمدهايم
تا به اقليم وجود اين همه راه آمدهايم ره رو منزل عشقيم و ز سرحد عدم
عمريست تا به راه غمت رو نهادهايم
روي و رياي خلق به يک سو نهادهايم عمريست تا به راه غمت رو نهادهايم
در راه جام و ساقي مه رو نهادهايم طاق و رواق مدرسه و قال و قيل علم
ما بي غمان مست دل از دست دادهايم
همراز عشق و همنفس جام بادهايم ما بي غمان مست دل از دست دادهايم
تا کار خود ز ابروي جانان گشادهايم بر ما بسي کمان ملامت کشيدهاند
دردم از يار است و درمان نيز هم
دل فداي او شد و جان نيز هم دردم از يار است و درمان نيز هم
يار ما اين دارد و آن نيز هم اين که ميگويند آن خوشتر ز حسن
ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم
از بخت شکر دارم و از روزگار هم ديدار شد ميسر و بوس و کنار هم
جامم به دست باشد و زلف نگار هم زاهد برو که طالع اگر طالع من است
آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
خاک ميبوسم و عذر قدمش ميخواهم آن که پامال جفا کرد چو خاک راهم
بنده معتقد و چاکر دولتخواهم من نه آنم که ز جور تو بنالم حاشا
گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم
دگر آن جا که روم عاقل و فرزانه روم گر از اين منزل ويران به سوي خانه روم
نذر کردم که هم از راه به ميخانه روم زين سفر گر به سلامت به وطن بازرسم
خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
راحت جان طلبم و از پي جانان بروم خرم آن روز کز اين منزل ويران بروم
من به بوي سر آن زلف پريشان بروم گر چه دانم که به جايي نبرد راه غريب