0
مسیر جاری :
تفاوتي نکند قدر پادشايي را سعدی شیرازی

تفاوتي نکند قدر پادشايي را

تفاوتي نکند قدر پادشايي را شاعر : سعدي که التفات کند کمترين گدايي را تفاوتي نکند قدر پادشايي را که در به روي ببندند آشنايي را به جان دوست که دشمن بدين رضا ندهد ز خيل...
لاابالي چه کند دفتر دانايي را سعدی شیرازی

لاابالي چه کند دفتر دانايي را

لاابالي چه کند دفتر دانايي را شاعر : سعدي طاقت وعظ نباشد سر سودايي را لاابالي چه کند دفتر دانايي را نتواند که کند عشق و شکيبايي را آب را قول تو با آتش اگر جمع کند ...
کمان سخت که داد آن لطيف بازو را سعدی شیرازی

کمان سخت که داد آن لطيف بازو را

کمان سخت که داد آن لطيف بازو را شاعر : سعدي که تير غمزه تمامست صيد آهو را کمان سخت که داد آن لطيف بازو را بدين صفت که تو داري کمان ابرو را هزار صيد دلت پيش تير بازآيد...
ساقي بده آن کوزه ياقوت روان را سعدی شیرازی

ساقي بده آن کوزه ياقوت روان را

ساقي بده آن کوزه ياقوت روان را شاعر : سعدي ياقوت چه ارزد بده آن قوت روان را ساقي بده آن کوزه ياقوت روان را تا مدعيان هيچ نگويند جوان را اول پدر پير خورد رطل دمادم ...
چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را سعدی شیرازی

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را

چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را شاعر : سعدي چه کند گوي که عاجز نشود چوگان را چه کند بنده که گردن ننهد فرمان را عاشق آنست که بر ديده نهد پيکان را سروبالاي کمان ابرو...
تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا سعدی شیرازی

تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا

تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا شاعر : سعدي سوز عشقت ننشاند ز جگر جوش مرا تا بود بار غمت بر دل بي‌هوش مرا تا به خاطر بود آن زلف و بناگوش مرا نگذرد ياد گل و سنبلم اندر...
برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را سعدی شیرازی

برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را

برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را شاعر : سعدي بر باد قلاشي دهيم اين شرک تقوا نام را برخيز تا يک سو نهيم اين دلق ازرق فام را توحيد بر ما عرضه کن تا بشکنيم اصنام را...
امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را سعدی شیرازی

امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را

امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را شاعر : سعدي يا وقت بيداري غلط بودست مرغ بام را امشب سبکتر مي‌زنند اين طبل بي‌هنگام را ما همچنان لب بر لبي نابرگرفته کام را يک لحظه...
وه که گر من بازبينم روي يار خويش را سعدی شیرازی

وه که گر من بازبينم روي يار خويش را

وه که گر من بازبينم روي يار خويش را شاعر : سعدي تا قيامت شکر گويم کردگار خويش را وه که گر من بازبينم روي يار خويش را بي‌وفا ياران که بربستند بار خويش را يار بارافتاده...
دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را سعدی شیرازی

دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را

دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را شاعر : سعدي تا به هر نوعي که باشد بگذرانم روز را دوست مي‌دارم من اين ناليدن دلسوز را کان صباحت نيست اين صبح جهان افروز را شب همه شب...