مسیر جاری :
افسوس بر آن ديده که روي تو نديدست
افسوس بر آن ديده که روي تو نديدست شاعر : سعدي يا ديده و بعد از تو به رويي نگريدست افسوس بر آن ديده که روي تو نديدست دانند که ديوانه چرا جامه دريدست گر مدعيان نقش ببينند...
شب فراق که داند که تا سحر چندست
شب فراق که داند که تا سحر چندست شاعر : سعدي مگر کسي که به زندان عشق دربندست شب فراق که داند که تا سحر چندست کدام سرو به بالاي دوست مانندست گرفتم از غم دل راه بوستان گيرم...
اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست
اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست شاعر : سعدي يا ملک در صورت مردم به گفتار آمدست اين تويي يا سرو بستاني به رفتار آمدست باز ميبينم که در عالم پديدار آمدست آن پري...
اتفاقم به سر کوي کسي افتادست
اتفاقم به سر کوي کسي افتادست شاعر : سعدي که در آن کوي چو من کشته بسي افتادست اتفاقم به سر کوي کسي افتادست که هم آواز شما در قفسي افتادست خبر ما برسانيد به مرغان چمن ...
يوسف به بندگيت کمر بسته بر ميان
يوسف به بندگيت کمر بسته بر ميان شاعر : سعدي بودش يقين که ملک ملاحت از آن توست يوسف به بندگيت کمر بسته بر ميان در دل نيافت راه که آن جا مکان توست هر شاهدي که در نظر آمد...
اي کاب زندگاني من در دهان توست
اي کاب زندگاني من در دهان توست شاعر : سعدي تير هلاک ظاهر من در کمان توست اي کاب زندگاني من در دهان توست در شهر هر که کشته شود در ضمان توست گر برقعي فرونگذاري بدين جمال...
مجنون عشق را دگر امروز حالتست
مجنون عشق را دگر امروز حالتست شاعر : سعدي کاسلام دين ليلي و ديگر ضلالتست مجنون عشق را دگر امروز حالتست اين را شکيب نيست گر آن را ملالتست فرهاد را از آن چه که شيرينترش...
سرو چمن پيش اعتدال تو پستست
سرو چمن پيش اعتدال تو پستست شاعر : سعدي روي تو بازار آفتاب شکستست سرو چمن پيش اعتدال تو پستست پيش وجودت چراغ باز نشستست شمع فلک با هزار مشعل انجم در رمضان نيز چشمهاي...
ديدار تو حل مشکلاتست
ديدار تو حل مشکلاتست شاعر : سعدي صبر از تو خلاف ممکناتست ديدار تو حل مشکلاتست عنوان کمال حسن ذاتست ديباچه صورت بديعت گفتي لب چشمه حياتست لبهاي تو خضر اگر بديدي...
آن ماه دوهفته در نقابست
آن ماه دوهفته در نقابست شاعر : سعدي يا حوري دست در خضابست آن ماه دوهفته در نقابست يا قوس قزح بر آفتابست وان وسمه بر ابروان دلبند ز اندازه به درمبر جفا را سيلاب...