مسیر جاری :
صدای زخمی تو
کاروان رفت و موج موج سکوت، بر لب تشنه خیز صحرا ماند آه از آن خیمههای سوخته دل، شانههای تکیده... تنها ماند کاروان رفت و دشت خالی شد نیزهها سر به سر ستاره شدند
صدای درد
صدای درد به آن سوی زور و زر نرسید صدا مقابل خود ماند دورتر نرسید صدا نجیبتر از قطرههای باران بود ولی به هرزه علفهای کور و کر نرسید
صدا در سينهها ساكت
صدا در سينهها ساكت كه اينك يار مىآيد ز راه شام و كوفه عابد بيمار مىآيد غبار راه بس بنشسته بر رخسار چون ماهش به چشم آيينه ايزدنمايى تار مىآيد
صبح یازدهم
صبح شد، بعد از آن ظهر گرما بعد از آن شب، شب خشم دریا ما کجاییم؟ خوابیم شاید... نه درست است، آن دشت، صحرا
صاعقهی فریاد
فریاد زن بی صاعقه میمانست، خنجر به قلب تیرهی طوفان زد ابر سیاه تیره به خود پیچید، از درد گریه کرد، و باران زد خورشید در میانهی دشت افتاد، گفتی که آسمان به زمین آمد
شهر سرشار شهادت
عاقبت جان تو در چشمهی مهتاب افتاد پیچشت داد خدا، در نفست تاب افتاد نور در چشمهی ظلمت زدهی چشمت ریخت خواب از چشم تو ای شیفتهی خواب افتاد
شهدای نماز عاشورا
در این مطلب راسخون به شعری درباره نماز - شهدای نماز عاشورا از رضا شیبانی و چند اثر دیگر از این شاعر می پردازیم .
شولای آتش
پلکی بزن که چشم بچرخاند بر این کویر تشنهی بی پایان از لابهلای پلک شما خورشید، از گوشهی دو چشم شما باران بانو صدای شیونتان در باد دیگر امان خواب نخواهد داد صحرا به دوش میکشد این غم را، با گامهای زخمی...
شوق تبسم
سپید و سرخ کجا پر زدی کبوتر من؟! کجا شکفتهای یاس پر پر من؟! چقدر دامنم از عطر گریهات خالی است بهشت کوچک من! غنچهی معطر من!
شعر عاشورا
در امتداد آتش درخیمههای عشق، درلحظههای کرب و بلا شعله میکشید دیروز در سقیفه و امروز کربلا، تاریخ زخمتان به کجا شعله میکشید؟ سر تا به پا میان عطش سوختی ولی، این عشق این جنون مقدس عجیب نیست