مسیر جاری :
سربازهای کوچک من!
سربازهای کوچک من!... از جلو نظام آماده باش... ایست، خبردار... احترام دقت کنید... عرش خدا گر گرفته است از شدت محاصره... از روز ازدحام
سر کوي تو
ز بس در گلو عقده دارد دلم به زانوي غم سر گذارد دلم چنان داغدار توام روز و شب که خونابه از ديده بارد دلم تو را اي خدايي ترين آرزو
سر سلامتی
سلام زهرا جان! خون شده چرا جگرت؟ مدینه پر شده از کربلای دور و برت برای مادر عباس چیست بهتر از این خبر بیاوری از لالههای در سفرت
ستارهی تشنه لب
دستهای عشق و غیرت میچکید از دوش ماه همچو اشک مشک زخمی مانده در آغوش ماه ماه در دامان خورشید ولایت خفته است میچکد آب و عطش از دیدهی خاموش ماه
سایه بان دشت
پیچیده است عطر حضورت میان دشت وقتی وزید سمت غزل، آسمان دشت هی پیچ و تاب خورده و خود را نشانده است در امتداد صبر زمین، ناگهان دشت
سایهی همایون
تویی که غلغله افکنده در جهان، خونت هزار بادیه لیلا شده ست مجنونت تو، عاشقانهترین خلقت خداوندی چگونه دست عبارت رسد به مضمونت
سایههای سیاه
تو آفتابی و روزی قیام خواهی کرد غروبهای زمین را تمام خواهی کرد روبهای زمین را که رنگ خون دارند غروبها زمین، خسته و عزا دارند
زمین درهفت نوبت
زمین در هفت نوبت بی قراری آسمان خویش را گم کرد مدار مانده در دهلیز هستی کهکشان خویش را گم کرد دلش میخواست پا برشانههای شرجی خورشید بگذارد
ولی هنگام بالا رفتن از شب، نردبان خویش را گم کرد
زمستان سرد
خستهای از خنجر سکوت و فریب، زیر باران درد میمانم ای سراب سیاه سلطهی ظلم، مثل یاران درد میمانم حرمت عشق را نمیفهمند غاصبان ولایت خورشید آب را بسته اند قوم سراب غریبان درد میمانم
زلال عطش
آن طرف تپیده است کبوتر در خون غنچۀ سرخ لبانش شده پر پر در خون تیغ سنگین ستم، آن شب دلگیر چه کرد با تو آیینهترین دست مکرر در خون