مسیر جاری :
خاطره یی تا همیشه پابرجاست
کسی که جان عزیزش، عزیز، پیش خداست به جان هر چه عزیز است، سیدالشّهداست برای مرد خدا نیست، بیم جان هرگز که در مصاف، خطر آشنا و بی پرواست حسین(ع) یاور دین بود و یار مظلومان
خاطر افسرده
مدينه خاطر افسرده ما را تسلاّ كن براى از سفر برگشتگان آغوش خود وا كن مدينه شد همه گلهاى ما پرپر به دشت خون تو هم مانند بلبل نغمه جانسوز برپا كن
حماسه خونین کربلا
بخوان حماسه خونین کربلا با ما که شد بسیط زمین نیز هم صدا با ما سر بریده به میدان عشق میگوید حدیث خون شهیدان نینوا با ما دوباره پیکر صد چاک لاله آوردند
حماسه خون
صبح از جبین سرخ افق رنگ شب زدود صحرا به وصل شوق سحر، بازوان گشود خورشید از کرانه خاور به روی دشت میریخت، نیزههای بلند شرر فرود در چشم خون گرفتهی پیر فلک شکست
حماسه عشق
من آن حماسه عشق و عقیده را دیدم جهاد اکبر در خون طپیده را دیدم من آن سلاله عشقم که از درون حرم نبرد قاسم هجران کشیده را دیدم به روی دست پدر ظهر روز عاشورا
حکایت
با من بخوان حکایت مردان مرد را تصویر خون تازه و گلهای زرد را هفتاد و دو سپیده به رنگ خدا دمید تابنده کرد گسترهای لاجورد را
حقیقت سرخ
ده روز آزگار اما را گرفته است بغضی که نبض خیس زمان را گرفته است امروز کینههای وقیحانهی فدک از نبض کربلا ضربان را گرفته است
حضور سرخ1
آهی کشید و دور و برش را نگاه کرد بی اختیار، پشت سرش را نگاه کرد مثل همیشه طرز نگاهش غریب بود این التفات پر هیجانش عجیب بود زینب گمان نکرد، که تنها بیاید و...
حضورِ سرخ
شب شد! ولی نه! قافله شب را کنار زد خورشید، خیمه در جریان غبار زد منبر نهاد، حضرت خورشید، روی باد مکتب! طنین خطبۀ غرای بامداد! تقویم چهار فصل سحر را به هم زد و...
حسین آمد و...
السلام علی الاصحاب الحسین حسین آمد و آزاد از یزیدت کرد خلاص از قفس وعده و وعیدت کرد سیاه بود و سیاهی هر آنچه میدیدی تو را سپرد به آیینه، رو سپیدت کرد