0
مسیر جاری :
ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي خواجوی کرمانی

ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي

ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي شاعر : خواجوي کرماني درد دلسوز مرا مايه‌ي درمان بودي ياد باد آنکه دلم را مدد جان بودي رشک برگ سمن و لاله‌ي نعمان بودي برخ خوش نظر و عارض...
کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي خواجوی کرمانی

کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي

کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي شاعر : خواجوي کرماني گهي فرياد خوان گشتي گهم فرياد رس بودي کجا باز آيد آن مرغي که با من همقفس بودي که او پرواز نتواند که دائم در...
چه کرده‌ام که بيکبارم از نظر بفکندي خواجوی کرمانی

چه کرده‌ام که بيکبارم از نظر بفکندي

چه کرده‌ام که بيکبارم از نظر بفکندي شاعر : خواجوي کرماني نهال کين بنشاندي و بيخ مهر بکندي چه کرده‌ام که بيکبارم از نظر بفکندي کمان کشيدي و چون ناوکم بدور فکندي کمين گشودي...
گفتمش از چه دلم بردي و خونم خوردي خواجوی کرمانی

گفتمش از چه دلم بردي و خونم خوردي

گفتمش از چه دلم بردي و خونم خوردي شاعر : خواجوي کرماني گفت از آنروي که دل دادي و جان نسپردي گفتمش از چه دلم بردي و خونم خوردي گفت خوش باش که اکنون ز کفم جان بردي گفتمش...
چه جرم رفت که رفتي و ترک ما کردي خواجوی کرمانی

چه جرم رفت که رفتي و ترک ما کردي

چه جرم رفت که رفتي و ترک ما کردي شاعر : خواجوي کرماني به خون ما خطي آوردي و خطا کردي چه جرم رفت که رفتي و ترک ما کردي چرا برفتي و با دشمنان صفا کردي گرت کدورتي از دوستان...
ز رارض دار سعدي يا بارق الغوادي خواجوی کرمانی

ز رارض دار سعدي يا بارق الغوادي

ز رارض دار سعدي يا بارق الغوادي شاعر : خواجوي کرماني طف حول ربع سلمي يا ذارع البوادي ز رارض دار سعدي يا بارق الغوادي و انديشه کن ز آتش چون دود گشت بادي غافل مشو ز سوزم...
چو دستان برکشد مرغ صراحي خواجوی کرمانی

چو دستان برکشد مرغ صراحي

چو دستان برکشد مرغ صراحي شاعر : خواجوي کرماني برآيد نوحه‌ي مرغ از نواحي چو دستان برکشد مرغ صراحي قد اتضحت لنا اي اتضاح قدح در ده که چشم مست خوبان ولا اصبوالي قول اللواح...
يا من قريرة مقلتي لقياک غاية منيتي خواجوی کرمانی

يا من قريرة مقلتي لقياک غاية منيتي

يا من قريرة مقلتي لقياک غاية منيتي شاعر : خواجوي کرماني تذکار وصلک بهجتي هذا نصيبي ليلتي يا من قريرة مقلتي لقياک غاية منيتي آري چه تدبير اي پسر هذا نصيبي ليلتي از تاب...
در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي خواجوی کرمانی

در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي

در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي شاعر : خواجوي کرماني بنشين که آشوب از جهان برخاست چون برخاستي در باغ چون بالاي تو سروي نديدم راستي عالم بروي دلستان چون گلستان آراستي...
ترک صورت کن اگر عالم معني طلبي خواجوی کرمانی

ترک صورت کن اگر عالم معني طلبي

ترک صورت کن اگر عالم معني طلبي شاعر : خواجوي کرماني کوس عزلت زن اگر ملکت کسري طلبي ترک صورت کن اگر عالم معني طلبي غرق اين بحر شو ار در تمني طلبي سر خود پيش نه ار پاي...