0
مسیر جاری :
خسرو گل بين دگر ملک سکندر يافته خواجوی کرمانی

خسرو گل بين دگر ملک سکندر يافته

خسرو گل بين دگر ملک سکندر يافته شاعر : خواجوي کرماني باز بلبل باغ را طاوس پيکر يافته خسرو گل بين دگر ملک سکندر يافته دشت را از روضه‌ي فردوس خوشتر يافته طائر ميمون ميناي...
اي سنبل تازه دسته بسته خواجوی کرمانی

اي سنبل تازه دسته بسته

اي سنبل تازه دسته بسته شاعر : خواجوي کرماني و افکنده برآب دسته دسته اي سنبل تازه دسته بسته قد تو صنوبري خجسته خط تو بنفشه‌ئي نباتي بس قلب دلاوران شکسته آن هندوي...
اي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته خواجوی کرمانی

اي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته

اي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته شاعر : خواجوي کرماني و افکنده شاخ ريحان بر لاله دسته دسته اي چيده سنبل تر در باغ دسته بسته ياقوت قند ريزت نرخ شکر شکسته ريحان مشک بيزت...
خواجو بپرده سوزي ناي رباب خسته خواجوی کرمانی

خواجو بپرده سوزي ناي رباب خسته

خواجو بپرده سوزي ناي رباب خسته شاعر : خواجوي کرماني مطرب به پرده سازي زخم رباب بسته خواجو بپرده سوزي ناي رباب خسته پيوسته طاق خضرا برآفتاب بسته اي از شب قمرسا بر مه نقاب...
قدحي ده اي برآتش تتقي ز آب بسته خواجوی کرمانی

قدحي ده اي برآتش تتقي ز آب بسته

قدحي ده اي برآتش تتقي ز آب بسته شاعر : خواجوي کرماني که به آفتاب ماند ز قمر نقاب بسته قدحي ده اي برآتش تتقي ز آب بسته گذري کن اي ز بويت دم مشک ناب بسته نظري کن اي ز رويت...
وصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرت خواجوی کرمانی

وصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرت

وصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرت شاعر : خواجوي کرماني آتش اندر جان جام خوشگوار انداخته وصف لعلت کرده ساقي وز هواي شکرت موج خون ديده هر دم بر کنار انداخته قلزم چشمم که...
اي دلم جان و جهان در راه جانان باخته خواجوی کرمانی

اي دلم جان و جهان در راه جانان باخته

اي دلم جان و جهان در راه جانان باخته شاعر : خواجوي کرماني نرد درد عشق براميد درمان باخته اي دلم جان و جهان در راه جانان باخته وز سر ديوانگي ملک سليمان باخته دين و دنيا...
روي اين چرخ سيه روي ستمکاره سياه خواجوی کرمانی

روي اين چرخ سيه روي ستمکاره سياه

روي اين چرخ سيه روي ستمکاره سياه شاعر : خواجوي کرماني که رخم کرد سيه در غم آن روي چو ماه روي اين چرخ سيه روي ستمکاره سياه از سر تيغ زبانش بچکد خون سياه خامه در نامه اگر...
مه بي مهر من ز شعر سياه خواجوی کرمانی

مه بي مهر من ز شعر سياه

مه بي مهر من ز شعر سياه شاعر : خواجوي کرماني روي بنمود بامداد پگاه مه بي مهر من ز شعر سياه زده از مشک بر قمر خرگاه کرده از شام بر سحر سايه همچو يوسف فتاده در بن چاه...
اي روانم بلب لعل تو آورده پناه خواجوی کرمانی

اي روانم بلب لعل تو آورده پناه

اي روانم بلب لعل تو آورده پناه شاعر : خواجوي کرماني دلم از مهر توآتش زده در خرمن ماه اي روانم بلب لعل تو آورده پناه خون چشمم بدود گرم و بگيرد سر راه از سر کوي تو هر گه...