0
مسیر جاری :
زهي روي دل افروزت چراغ و چشم هر ديده خواجوی کرمانی

زهي روي دل افروزت چراغ و چشم هر ديده

زهي روي دل افروزت چراغ و چشم هر ديده شاعر : خواجوي کرماني مرا صد چشمه در چشم و ترا صد ديده در ديده زهي روي دل افروزت چراغ و چشم هر ديده نديده بر فلک روزي چو رخسارت قمر ديده...
بي تو مرا پر آب ديده خواجوی کرمانی

بي تو مرا پر آب ديده

بي تو مرا پر آب ديده شاعر : خواجوي کرماني ناديده بخواب خواب ديده بي تو مرا پر آب ديده ما مست و ترا خراب ديده ما پست و ترا بلند قامت دل روي تو بي نقاب ديده جان قول...
اي پسر دامن اهل قدم از دست مده خواجوی کرمانی

اي پسر دامن اهل قدم از دست مده

اي پسر دامن اهل قدم از دست مده شاعر : خواجوي کرماني ورت از دست بر آيد کرم از دست مده اي پسر دامن اهل قدم از دست مده برو و همدم خود باش و دم از دست مده چون کسي نيست که...
چون سنبلت که ديد سياهي سر آمده خواجوی کرمانی

چون سنبلت که ديد سياهي سر آمده

چون سنبلت که ديد سياهي سر آمده شاعر : خواجوي کرماني وانگه کمينه خادم او عنبر آمده چون سنبلت که ديد سياهي سر آمده زلفت به دلبري ز جهان بر سر آمده چشمت به ساحري شده در...
آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده خواجوی کرمانی

آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده

آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده شاعر : خواجوي کرماني خورشيد قندز پوش او آشوب بلغار آمده آن ترک بلغاري نگر با چشم خونخوار آمده در حلقه‌ي گيسوي او صد دل گرفتار آمده...
اي خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده خواجوی کرمانی

اي خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده

اي خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده شاعر : خواجوي کرماني فارغ از سجاده و تسبيح و طاعات آمده اي خوشا مست و خراب اندر خرابات آمده و ايمن از خويش و بري از نفي و اثبات آمده...
اي لبت خنده بر شراب زده خواجوی کرمانی

اي لبت خنده بر شراب زده

اي لبت خنده بر شراب زده شاعر : خواجوي کرماني چشم من بر رهت گلاب زده اي لبت خنده بر شراب زده طعنه بر ابر و آفتاب زده شب مه پوش و ماه شب پوشت چشم مست تو راه خراب زده...
تخت خيري بين دگر بر تخته‌ي خارا زده خواجوی کرمانی

تخت خيري بين دگر بر تخته‌ي خارا زده

تخت خيري بين دگر بر تخته‌ي خارا زده شاعر : خواجوي کرماني خيمه سلطان گل بر دامن صحرا زده تخت خيري بين دگر بر تخته‌ي خارا زده بلبلان گلبانگ بر طوطي شکر خا زده دوستان در...
اي ملک دلم خراب کرده خواجوی کرمانی

اي ملک دلم خراب کرده

اي ملک دلم خراب کرده شاعر : خواجوي کرماني در کشتن من شتاب کرده اي ملک دلم خراب کرده خود را ز خجالت آب کرده پيش لب لعلت آب حيوان از سنبل تر نقاب کرده رخساره‌ي لاله...
اي سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده خواجوی کرمانی

اي سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده

اي سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده شاعر : خواجوي کرماني چنبر جعد تو از عنبر ناب افتاده اي سر زلف تو درحلقه و تاب افتاده آتشي در دل بريان کباب افتاده بي نمکدان عقيق لب شور...