0
مسیر جاری :
نسيم صبح کز بويش مشام جان شود مشکين خواجوی کرمانی

نسيم صبح کز بويش مشام جان شود مشکين

نسيم صبح کز بويش مشام جان شود مشکين شاعر : خواجوي کرماني مگر هر شب گذر دارد بر آن گيسوي مشک آگين نسيم صبح کز بويش مشام جان شود مشکين خلايق را گمان افتد که فردوسست و حور...
هرکه شد با ساکنان عالم علوي قرين خواجوی کرمانی

هرکه شد با ساکنان عالم علوي قرين

هرکه شد با ساکنان عالم علوي قرين شاعر : خواجوي کرماني گو بيا در عالم جان جان عالم را ببين هرکه شد با ساکنان عالم علوي قرين آستين برآسمان افشان و دامن بر زمين ايکه در...
کيست که گويد ببارگاه سلاطين خواجوی کرمانی

کيست که گويد ببارگاه سلاطين

کيست که گويد ببارگاه سلاطين شاعر : خواجوي کرماني حال گدايان دلشکسته‌ي مسکين کيست که گويد ببارگاه سلاطين از سر سوزم چو شمع بر سر بالين سوخته‌ئي کو که خون ز ديده ببارد...
آن لب شيرين همچون جان شيرين خواجوی کرمانی

آن لب شيرين همچون جان شيرين

آن لب شيرين همچون جان شيرين شاعر : خواجوي کرماني وان شکنج زلف همچون نافه‌ي چين آن لب شيرين همچون جان شيرين نافه‌ي مشکست يا زلفين مشکين جان شيرينست يا مرجان شيرين خسروان...
تحيتي چو هواي رياض خلد برين خواجوی کرمانی

تحيتي چو هواي رياض خلد برين

تحيتي چو هواي رياض خلد برين شاعر : خواجوي کرماني تحيتي چو رخ دلگشاي حور العين تحيتي چو هواي رياض خلد برين تحيتي چو نسيم روايح نسرين تحيتي چو شميم شمامه‌ي سنبل تحيتي...
اي شام زلفت بتخانه‌ي چين خواجوی کرمانی

اي شام زلفت بتخانه‌ي چين

اي شام زلفت بتخانه‌ي چين شاعر : خواجوي کرماني مشک سياهت بر لاله پرچين اي شام زلفت بتخانه‌ي چين وايوان ز رويت پرماه و پروين بزم از عقيقت پر شهد و شکر و آشوب مستان برخاست...
زهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين خواجوی کرمانی

زهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين

زهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين شاعر : خواجوي کرماني گرفته چين بدو هندوي زلف چين بر چين زهي خطي به خطا برده سوي خطه‌ي چين بنفشه‌ات خط ريحان نوشته بر نسرين نموده لعل...
هر زمان آهنگ بيزاريش بين خواجوی کرمانی

هر زمان آهنگ بيزاريش بين

هر زمان آهنگ بيزاريش بين شاعر : خواجوي کرماني عهد و پيمان وفاداريش بين هر زمان آهنگ بيزاريش بين گرد ماه آن خط زنگاريش بين گر نديدي نيمشب در نيمروز روز روشن در شب تاريش...
خيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بين خواجوی کرمانی

خيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بين

خيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بين شاعر : خواجوي کرماني چشم موج افکن ما بنگر و دريا را بين خيز و در بحر عدم غوطه خور و ما را بين برگشا ديده و آن صورت زيبا را بين اگر...
اي ز سنبل بسته شادروان مشکين بر سمن خواجوی کرمانی

اي ز سنبل بسته شادروان مشکين بر سمن

اي ز سنبل بسته شادروان مشکين بر سمن شاعر : خواجوي کرماني راستي را چون قدت سروي نديدم در چمن اي ز سنبل بسته شادروان مشکين بر سمن و آهوان نخجير آن ترکان مست تيغ زن زنگيان...