مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
اي سنبلهي زلف تو خرمن زده بر ماه
اي سنبلهي زلف تو خرمن زده بر ماه شاعر : خواجوي کرماني وي روي من از مهر تو طعنه زده بر کاه اي سنبلهي زلف تو خرمن زده بر ماه هندوي رسن باز تو بر مه زده خرگاه خورشيد جهانتاب...
آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه
آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه شاعر : خواجوي کرماني تابنده رخ چو روز سپيد از شب سياه آن عيد نيکوان بدر آمد بعيدگاه در آب رود مردمک چشم من شناه مانند باد ميشد و ميکرد...
نفحهي گلشن عشق از نفس ما بشنو
نفحهي گلشن عشق از نفس ما بشنو شاعر : خواجوي کرماني وز صبا نکهت آن زلف سمن سا بشنو نفحهي گلشن عشق از نفس ما بشنو شرح زيبائي يوسف ز زليخا بشنو خبر درد فراق از دل يعقوب...
اي صبا حال جگر گوشهي ما چيست بگو
اي صبا حال جگر گوشهي ما چيست بگو شاعر : خواجوي کرماني در دل آن مه خورشيد لقا چيست بگو اي صبا حال جگر گوشهي ما چيست بگو درد ما را بجز از صبر دوا چيست بگو صبر چون در...
که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو
که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو شاعر : خواجوي کرماني براستي که قدي زين صفت کراست بگو که بر ز سرو روان تو خورد راست بگو اگر نه قصهي مشک ختن خطاست بگو بجنب چين سر زلف...
مرا ز هجر تو اميد زندگاني کو
مرا ز هجر تو اميد زندگاني کو شاعر : خواجوي کرماني در آرزوي توام لذت جواني کو مرا ز هجر تو اميد زندگاني کو و گر زمانه ني شرط مهرباني کو اگر نه عمر مني رسم بيوفائي چيست...
دوش ميکردم سوال از جان که آن جانانه کو
دوش ميکردم سوال از جان که آن جانانه کو شاعر : خواجوي کرماني گفت بگذر زان بت پيمان شکن پيمانه کو دوش ميکردم سوال از جان که آن جانانه کو گفت اينک شمع را روشن ببين پروانه...
صبحست ساقيا مي چون آفتاب کو
صبحست ساقيا مي چون آفتاب کو شاعر : خواجوي کرماني خاتون آب جامهي آتش نقاب کو صبحست ساقيا مي چون آفتاب کو از جام لعل فام عقيق مذاب کو چون لعل آبدار ز چشمم نميرود در...
اي طبيب دل ريش از سر بيمار مرو
اي طبيب دل ريش از سر بيمار مرو شاعر : خواجوي کرماني خسته مگذار مرا وز سر تيمار مرو اي طبيب دل ريش از سر بيمار مرو بوفا از پي خصمان جفا کار مرو بجفا بر سر ياران وفادار...
اي چراغ ديدهي جان روي تو
اي چراغ ديدهي جان روي تو شاعر : خواجوي کرماني حلقهي سوداي دل گيسوي تو اي چراغ ديدهي جان روي تو سنبل زنگي وش هندوي تو صد شکن بر زنگبار انداخته نرگس افسونگر جادوي...