مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
خود پرستي مکن ار زانکه خدا ميطلبي
خود پرستي مکن ار زانکه خدا ميطلبي شاعر : خواجوي کرماني در فنا محو شو ار ملک بقا ميطلبي خود پرستي مکن ار زانکه خدا ميطلبي اثر از رنج نديدي و شفا ميطلبي خبر از درد...
دلا تا طلعت سلمي نيابي
دلا تا طلعت سلمي نيابي شاعر : خواجوي کرماني بدنيي روضهي عقبي نيابي دلا تا طلعت سلمي نيابي ز توبه لذت تقوي نيابي ز هستي رونق مستي نبيني نشان از عالم معني نيابي ...
زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي
زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي شاعر : خواجوي کرماني مرا درياب و آب چشم خون افشان که دريابي زهي اشکم ز شوق لعل ميگون تو عنابي که بر نيل و نمک پوشد قباي موج سيمابي تو...
بيار اي لعبت ساقي شرابي
بيار اي لعبت ساقي شرابي شاعر : خواجوي کرماني بساز اي مطرب مجلس ربابي بيار اي لعبت ساقي شرابي که هر دم ميکند دوران شتابي چو دور عشرت و جامست بشتاب که بتوان کرد مستي...
ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي
ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي شاعر : خواجوي کرماني که با لب تو حکايت کنم ز هر بابي ز زلف و روي تو خواهم شبي و مهتابي شب فراق دريغا اگر بود خوابي خيال روي تو چون جز...
اي روضهي رضوان ز سر کوي تو بابي
اي روضهي رضوان ز سر کوي تو بابي شاعر : خواجوي کرماني وي چشمهي کوثر ز لب لعل تو آبي اي روضهي رضوان ز سر کوي تو بابي در ديدهي بيدار من دلشده خوابي شبهاست که از حسرت...
پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي
پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي شاعر : خواجوي کرماني روز را از شکن طرهي شبگون بنماي پرده ابر سياه از مه تابان بگشاي سنبل غاليه سا بر گل خود روي مساي کاکل مشک فشان برمه...
مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي
مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي شاعر : خواجوي کرماني شبست يا خم آن طره قمر فرساي مهست يا رخ آن آفتاب مهر افزاي بدان نگار پريچهره گو که دل مرباي مرا مگوي که دل در کمند او...
از براي دلم اي مطربهي پردهسراي
از براي دلم اي مطربهي پردهسراي شاعر : خواجوي کرماني چنگ بر ساز کن و خوش بزن و خش بسراي از براي دلم اي مطربهي پردهسراي کس نگيرد به مي دست من بي سر و پاي از حريفان...
باز هر چند که در دست شهان دارد جاي
باز هر چند که در دست شهان دارد جاي شاعر : خواجوي کرماني نيست در سايهاش آن يمن که در پر هماي باز هر چند که در دست شهان دارد جاي چون مه نو بهمه شهر شد انگشت نماي هر که...