0
مسیر جاری :
اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود خواجوی کرمانی

اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود

اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود شاعر : خواجوي کرماني خروش و مستي ما بر دوام خواهد بود اگر دو چشم تو مست مدام خواهد بود که شراب اهل مودت مدام خواهد بود ز جام باده‌ي عشقت...
مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود خواجوی کرمانی

مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود

مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود شاعر : خواجوي کرماني که عشق لم يزل و لايزال خواهد بود مرا ز مهر رخت کي ملال خواهد بود خيال روي توام در خيال خواهد بود در آن زمان که اميد...
ياد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود خواجوی کرمانی

ياد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود

ياد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود شاعر : خواجوي کرماني باده چشم عقل مي‌بست و در دل مي‌گشود ياد باد آن شب که دلبر مست و دل در دست بود جام مي زنگ غم از آئينه جان مي‌زدود...
گردون کنايتي ز سر بام ما بود خواجوی کرمانی

گردون کنايتي ز سر بام ما بود

گردون کنايتي ز سر بام ما بود شاعر : خواجوي کرماني کوثر حکايتي ز لب جام ما بود گردون کنايتي ز سر بام ما بود از رشحه‌ي مقاطر اقلام ما بود سرسبزي شکوفه‌ي بستانسراي فضل ...
آن رفت که ميل دل من سوي شما بود خواجوی کرمانی

آن رفت که ميل دل من سوي شما بود

آن رفت که ميل دل من سوي شما بود شاعر : خواجوي کرماني شب تا بسحر خوابگهم کوي شما بود آن رفت که ميل دل من سوي شما بود محراب روان گوشه‌ي ابروي شما بود آن رفت که پيوسته‌ام...
ديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود خواجوی کرمانی

ديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود

ديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود شاعر : خواجوي کرماني عيش ما هر جا که يار آنجا بود آنجا بود ديگرانرا عيش و شادي گر چه در صحرا بود در گداز آيد چو موم ار في المثل خارا...
به آب گل رخ آن گلعذار مي‌شويند خواجوی کرمانی

به آب گل رخ آن گلعذار مي‌شويند

به آب گل رخ آن گلعذار مي‌شويند شاعر : خواجوي کرماني و يا به قطره‌ي شبنم بهار مي‌شويند به آب گل رخ آن گلعذار مي‌شويند بجامهاي مي خوشگوار مي‌شويند بکوي مغبچگان جامه‌هاي...
تنم تنها نمي‌خواهد که در کاشانه بنشيند خواجوی کرمانی

تنم تنها نمي‌خواهد که در کاشانه بنشيند

تنم تنها نمي‌خواهد که در کاشانه بنشيند شاعر : خواجوي کرماني دلم را دل نمي‌آيد که بي جانانه بنشيند تنم تنها نمي‌خواهد که در کاشانه بنشيند که کس با شمع نتواند که بي پروانه...
ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند خواجوی کرمانی

ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند

ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند شاعر : خواجوي کرماني گر کسي گفت که چون قد تو سروي برخاست ورنه دود دل ما بيتو کجا بنشيند چو تو برخيزي و از ناز خرامان گردي اين خياليست که...
اهل تحقيق چو در کوي خرابات آيند خواجوی کرمانی

اهل تحقيق چو در کوي خرابات آيند

اهل تحقيق چو در کوي خرابات آيند شاعر : خواجوي کرماني از ره ميکده بر بام سماوات آيند اهل تحقيق چو در کوي خرابات آيند همچو موسي ارني گوي به ميقات آيند تا ببينند مگر نور...