0
مسیر جاری :
مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد خواجوی کرمانی

مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد

مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد شاعر : خواجوي کرماني تشبيه بدان زلف و بنا گوش توان کرد مه را اگر از مشک ز ره پوش توان کرد جان برخي آن لعل گهر پوش توان کرد چون شکر...
باز عزم شراب خواهم کرد خواجوی کرمانی

باز عزم شراب خواهم کرد

باز عزم شراب خواهم کرد شاعر : خواجوي کرماني ساز چنگ و رباب خواهم کرد باز عزم شراب خواهم کرد چاره‌ي کار آب خواهم کرد آتش دل چو آب کارم برد رهن جام شراب خواهم کرد ...
جان توجه بروي مهوش کرد خواجوی کرمانی

جان توجه بروي مهوش کرد

جان توجه بروي مهوش کرد شاعر : خواجوي کرماني دل تمسک بزلف دلکش کرد جان توجه بروي مهوش کرد خاک بر دست آب و آتش کرد مهر رويش که آب آتش برد همچو زلفم چرا مشوش کرد آنکه...
ماه من دوش سر از جيب ملاحت برکرد خواجوی کرمانی

ماه من دوش سر از جيب ملاحت برکرد

ماه من دوش سر از جيب ملاحت برکرد شاعر : خواجوي کرماني روز روشن ز حيا چادر شب برسر کرد ماه من دوش سر از جيب ملاحت برکرد صبحدم باد صبا دامن او پر زر کرد اندکي گل برخ خوب...
به دشمنان گله از دوستان نشايد کرد خواجوی کرمانی

به دشمنان گله از دوستان نشايد کرد

به دشمنان گله از دوستان نشايد کرد شاعر : خواجوي کرماني بمهرگان صفت بوستان نشايد کرد به دشمنان گله از دوستان نشايد کرد کنار از آن بت لاغر ميان نشايد کرد بترک آن مه نامهربان...
چو شام شد بشبستان بايد کرد خواجوی کرمانی

چو شام شد بشبستان بايد کرد

چو شام شد بشبستان بايد کرد شاعر : خواجوي کرماني ز ماه نو طلب آفتاب بايد کرد چو شام شد بشبستان بايد کرد بخون چشم صراحي خضاب بايد کرد لباس ازرق صوفي که عين زراقيست ز...
ترک من ترک من گرفت و خطا کرد خواجوی کرمانی

ترک من ترک من گرفت و خطا کرد

ترک من ترک من گرفت و خطا کرد شاعر : خواجوي کرماني جامه‌ي صبر من برفت و قبا کرد ترک من ترک من گرفت و خطا کرد بر سر آتشم فکند و رها کرد همچو زلف سياه سرکش هندو از سرصدق...
خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد خواجوی کرمانی

خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد

خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد شاعر : خواجوي کرماني خاصه برگلشن آن سرو خرامان گذرد خنک آن باد که برخاک خراسان گذرد هر که بر طرف سراپرده‌ي سلطان گذرد واجب آنست که از...
تاجداري کند آنکس که ز سردر گذرد خواجوی کرمانی

تاجداري کند آنکس که ز سردر گذرد

تاجداري کند آنکس که ز سردر گذرد شاعر : خواجوي کرماني ره بمنزل برد آنکو ز سفر در گذرد تاجداري کند آنکس که ز سردر گذرد موج طوفان سرشکش ز کمر در گذرد کوه سنگين دل اگر قلزم...
سپيده‌دم که صبا دامن سمن بدرد خواجوی کرمانی

سپيده‌دم که صبا دامن سمن بدرد

سپيده‌دم که صبا دامن سمن بدرد شاعر : خواجوي کرماني ز مهر روي تو گل جيب پيرهن بدرد سپيده‌دم که صبا دامن سمن بدرد نسيم باد صبا در دمش دهن بدرد اگر ز پسته‌ي تنگ تو دم زند...