مسیر جاری :
#اشعارخواجوی کرمانی در راسخون
#اشعارخواجوی کرمانی در مقالات
#اشعارخواجوی کرمانی در فیلم و صوت
#اشعارخواجوی کرمانی پرسش و پاسخ
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاوره
#اشعارخواجوی کرمانی در خبر
#اشعارخواجوی کرمانی در سبک زندگی
#اشعارخواجوی کرمانی در مشاهیر
#اشعارخواجوی کرمانی در احادیث
#اشعارخواجوی کرمانی در ویژه نامه
کس نيست که دست من غمخوار بگيرد
کس نيست که دست من غمخوار بگيرد شاعر : خواجوي کرماني يا دادم از آن دلبر عيار بگيرد کس نيست که دست من غمخوار بگيرد جيب من دلخستهي بيمار بگيرد هر لحظه سرشکم بدود گرم و...
گل نهالي به بوستان آورد
گل نهالي به بوستان آورد شاعر : خواجوي کرماني مرغ را باز در فغان آورد گل نهالي به بوستان آورد غنچه را آب در دهان آورد سخني بلبل از لبش ميگفت مژدهي گل ببوستان آورد...
من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد
من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد شاعر : خواجوي کرماني در آتشم ز آب رخش کاب رخ من ميبرد من خاک آن بادم که او بوي دلارام آورد طوطي خطش از چه رو پر بر شکر ميگسترد ...
سوز غم تو آتشم از جان بر آورد
سوز غم تو آتشم از جان بر آورد شاعر : خواجوي کرماني مهر تو دودم از دل بريان بر آورد سوز غم تو آتشم از جان بر آورد شور از نهاد قلزم و عمان بر آورد چشم پرآب ما چو ز بحرين...
طوطي از پستهي تنگ تو شکر گرد آورد
طوطي از پستهي تنگ تو شکر گرد آورد شاعر : خواجوي کرماني چشمم از درج عقيق تو گهر گرد آورد طوطي از پستهي تنگ تو شکر گرد آورد مهر رخسار تو در دور قمر گرد آورد صد دل خسته...
سپيدهدم که صبا بر چمن گذر ميکرد
سپيدهدم که صبا بر چمن گذر ميکرد شاعر : خواجوي کرماني دل مرا ز گلستان جان خبر ميکرد سپيدهدم که صبا بر چمن گذر ميکرد دهان غنچه پر از خردههاي زر ميکرد چو غنچه از...
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد
هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد شاعر : خواجوي کرماني سر در ميان مجلس عشاق برنکرد هر کو چو شمع ز آتش دل تاج سر نکرد ننهاد سر که همچو قلم ترک سرنکرد برخط عشق ماه رخان...
بر سر کوي تو انديشهي جان نتوان کرد
بر سر کوي تو انديشهي جان نتوان کرد شاعر : خواجوي کرماني پيش لعلت صفت زادهي کان نتوان کرد بر سر کوي تو انديشهي جان نتوان کرد که به گل چشمهي خورشيد نهان نتوان کرد مهر...
پشت بر يار گمان ابرو ما نتوان کرد
پشت بر يار گمان ابرو ما نتوان کرد شاعر : خواجوي کرماني خويشتن را هدف تير بلا نتوان کرد پشت بر يار گمان ابرو ما نتوان کرد حذر از ضربت شمشير قضا نتوان کرد کشتهي تيغ ملامت...
بي لاله رخان روي بصحرا نتوان کرد
بي لاله رخان روي بصحرا نتوان کرد شاعر : خواجوي کرماني بي سرو قدان ميل تماشا نتوان کرد بي لاله رخان روي بصحرا نتوان کرد زان پسته دهان هيچ تمنا نتوان کرد کام دلم آن پسته...