مسیر جاری :
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در راسخون
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در مقالات
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در فیلم و صوت
#اوحدی مراغه ای #شعروادب پرسش و پاسخ
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در مشاوره
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در خبر
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در سبک زندگی
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در مشاهیر
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در احادیث
#اوحدی مراغه ای #شعروادب در ویژه نامه
صبح دمي که گرد رخ زلف شکسته خم زني
صبح دمي که گرد رخ زلف شکسته خم زني شاعر : اوحدي مراغه اي چون سر زلف خويشتن کار مرا بهم زني صبح دمي که گرد رخ زلف شکسته خم زني بر سر من سپر کشي، بر دل من علم زني کافر...
حاصل از عشقت نميبينم بجز غم خوردني
حاصل از عشقت نميبينم بجز غم خوردني شاعر : اوحدي مراغه اي پرورش مشکل توان کرد از چنين پروردني حاصل از عشقت نميبينم بجز غم خوردني از پس سالي عفالله! نيک ياد آوردني دوش...
نسيم صبح، کرم باشد آن چنان که تو داني
نسيم صبح، کرم باشد آن چنان که تو داني شاعر : اوحدي مراغه اي گذر کني ز بر من به نزد آنکه تو داني نسيم صبح، کرم باشد آن چنان که تو داني سلام من برساني، بدان زبان که توداني...
مرحبا، اي گل نورسته، که چون سرو رواني
مرحبا، اي گل نورسته، که چون سرو رواني شاعر : اوحدي مراغه اي چشم بد دور ز رويت، که شگرفي و جواني مرحبا، اي گل نورسته، که چون سرو رواني متحير نه چنانم که بدانم: بچه ماني؟...
کاکل آن پسر ز پيشاني
کاکل آن پسر ز پيشاني شاعر : اوحدي مراغه اي کرد ما را بدين پريشاني کاکل آن پسر ز پيشاني اشک چون خون و چشم چون خاني حاصل ما ز زلف و عارض اوست که کشد کار ما به ويراني...
ز تو بيوفا چه جوييم نشان مهرباني؟
ز تو بيوفا چه جوييم نشان مهرباني؟ شاعر : اوحدي مراغه اي بتو سنگدل چه گوييم حکايت نهاني؟ ز تو بيوفا چه جوييم نشان مهرباني؟ که چو قصهاي نويسيم به دشمنان رساني که چو...
خوشا آن عشرت و آن کامراني
خوشا آن عشرت و آن کامراني شاعر : اوحدي مراغه اي که ما را بود از ايام جواني خوشا آن عشرت و آن کامراني غنيمت عمر بود و گشت فاني سفر کردم به اميد غنيمت که ارزيدي بدين...
چه سود خاطر ما را به جانبت نگراني؟
چه سود خاطر ما را به جانبت نگراني؟ شاعر : اوحدي مراغه اي که ما ز عشق تو زار و تو عاشق دگراني چه سود خاطر ما را به جانبت نگراني؟ مگر به روز بياييم و گرنه کي تو بخواني؟ ...
تو ز آه من ار هراساني
تو ز آه من ار هراساني شاعر : اوحدي مراغه اي چون دلم ميبري به آساني؟ تو ز آه من ار هراساني که به ترکت کنيم اگر جاني بر دل ما مکن جنايت پر با لبت رازهاي پنهاني روز...
باز دوشم ز راه مهماني
باز دوشم ز راه مهماني شاعر : اوحدي مراغه اي به خرابي کشيد و ويراني باز دوشم ز راه مهماني تا بديدم درو به آساني داشت در پيش رويم آينهاي که ازو خاست هر چه ميداني ...