مسیر جاری :
با آنکه به موي مانم از غم
با آنکه به موي مانم از غم شاعر : خاقاني موئي ز جفا نميکني کم با آنکه به موي مانم از غم از تب نکنم کبود هر دم دندان نکني سپيد تا لب زان نيست که هستم از تو خرم گر...
طفلي و طفيل توست آدم
طفلي و طفيل توست آدم شاعر : خاقاني خردي و زبون توست عالم طفلي و طفيل توست آدم آبستن لعل توست مريم پروردهي جزع توست عيسي زلف تو گرفت رنگ ماتم تا چشم تو ريخت خون...
گرنه شب از عين عيد ساخت طلسمي بخم
گرنه شب از عين عيد ساخت طلسمي بخم شاعر : خاقاني عين منعل چراست در خط مغرب رقم گرنه شب از عين عيد ساخت طلسمي بخم کز حد بابل رسيد عيد و مه نو بهم بابليان عيد را نعل در...
اي لب و زلفين تو مهره و افعي بهم
اي لب و زلفين تو مهره و افعي بهم شاعر : خاقاني افعي تو دام ديو مهرهي تو مهر جم اي لب و زلفين تو مهره و افعي بهم در يمني جزع تو حجرهي هندي صنم در ختني روي تو حجلهي...
مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم
مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم شاعر : خاقاني بلبله را مرغوار وقت سماع است هم مرغ شد اندر هوا رقص کنان صبحدم خيز و درون پرده ساز پرده به آهنگ بم برلب جام اوفتاد عکس...
بلکه در مدح رسول الله به توقيع رضاش
بلکه در مدح رسول الله به توقيع رضاش شاعر : خاقاني بر جهان منشور ملک جاودان آوردهام بلکه در مدح رسول الله به توقيع رضاش کاندر اعجاز سخن سحر بيان آوردهام مصطفي گويد که...
نيست در خاک بشر تخم کرم
نيست در خاک بشر تخم کرم شاعر : خاقاني مدد از ديده به باران چکنم؟ نيست در خاک بشر تخم کرم فتح باب از نم مژگان چکنم؟ شوره خاکي را کز تخم تهي است پر طاووس، مگس ران چکنم؟...
من کيم باري که گوئي ز آفرينش برترم
من کيم باري که گوئي ز آفرينش برترم شاعر : خاقاني کافرم گر هست تاج آفرينش بر سرم من کيم باري که گوئي ز آفرينش برترم اسم بيذاتم ز بادم دان نه نقش آزرم جسم بياصلم طلسمم...
هر زمان زين سبز گلشن رخت بيرون ميبرم
هر زمان زين سبز گلشن رخت بيرون ميبرم شاعر : خاقاني عالمي از عالم وحدت به کف ميآورم هر زمان زين سبز گلشن رخت بيرون ميبرم طور آتش ني و در اوج انا الله ميپرم تخت و خاتم...
بس اشک شکرين که فرو بارم از نياز
بس اشک شکرين که فرو بارم از نياز شاعر : خاقاني بس آه عنبرين که به عمدا برآورم بس اشک شکرين که فرو بارم از نياز رخ را وضو به اشک مصفا برآورم لب را حنوط ز آه معنبر کنم...