مسیر جاری :
در دهر سيه سپيدم افکند
در دهر سيه سپيدم افکند شاعر : خاقاني بخت سيه سپيد کارم در دهر سيه سپيدم افکند کز بس سيهيت دلفکارم با بخت سيه عتاب کردم کز رنگ سياه شرمسارم بخت آمد و خون گريست پيشم...
پسر داشتم چون بلند آفتابي
پسر داشتم چون بلند آفتابي شاعر : خاقاني ز ناگه به تاري مغاکش سپردم پسر داشتم چون بلند آفتابي به خاک آن تن دردناکش سپردم به درد پسر مادرش چون فروشد به روشندلي چون...
فرزند بمرد و مقتدا هم
فرزند بمرد و مقتدا هم شاعر : خاقاني ماتم ز پي کدام دارم فرزند بمرد و مقتدا هم يا تعزيت امام دارم بر واقعهي رشيد مويم کز خدمتش احترام دارم سلطان ائمه عمدة الدين...
ز گفتهي تو بجوشيد طبع خاقاني
ز گفتهي تو بجوشيد طبع خاقاني شاعر : خاقاني جواب داد به انصاف اگرچه ديد ستم ز گفتهي تو بجوشيد طبع خاقاني پس اين زبان چو تيغم به تيغ باد قلم که گر به ذکر تو ديگر قلم...
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم
جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم شاعر : خاقاني وحيد گنج هنر بود و بود عم به سرم جمال شاه سخا بود و بود تاج سرم دلي است معتکف و همتي است برحذرم به سوي اين دو يگانه به موصل...
من که خاقانيم جفاي وطن
من که خاقانيم جفاي وطن شاعر : خاقاني بردهام وز جفا گريختهام من که خاقانيم جفاي وطن چون ملخ بر ملا گريختهام از خسان چو سار شور انگيز کز کمين بلا گريختهام شاه...
دي فرد و خفته بخت سوي ارمن آمدم
دي فرد و خفته بخت سوي ارمن آمدم شاعر : خاقاني امروز جفت نعمت بسيار ميروم دي فرد و خفته بخت سوي ارمن آمدم من زين دو بحر شاکر آثار ميروم ديدم دو بحر، بحر ايادي و بحر...
با دلم چشم از نهان ميگفت کز مرگ عماد
با دلم چشم از نهان ميگفت کز مرگ عماد شاعر : خاقاني تا کي آب چشم پالائي که بردي آب چشم با دلم چشم از نهان ميگفت کز مرگ عماد گوش را بربند آخر، چند بندي خواب چشم از ره...
دو گهر دان پيمبري و کرم
دو گهر دان پيمبري و کرم شاعر : خاقاني زاده از کان کاينات بهم دو گهر دان پيمبري و کرم هر دو را افتاب نور قدم هر دو را کوهسار مغز بشر بيخ پيغمبري و شاخ کرم ز آفرينش...
\N
\N شاعر : خاقاني اي شده ... چپ سلطان \N ... راستي عالم هم \N گر به ما ... کج کني ما را \N ... راست برشود به شکم \N که به بد گفتنش سخن رانم خواجه بد...