مسیر جاری :
سلامي به جانان فرستادهام
سلامي به جانان فرستادهام شاعر : خواجوي کرماني به آرام دل جان فرستادهام سلامي به جانان فرستادهام که جان را بجانان فرستادهام زهي شوخ چشمي که من کردهام بگلزار رضوان...
من ز دست ديده و دل در بلا افتادهام
من ز دست ديده و دل در بلا افتادهام شاعر : خواجوي کرماني اي عزيزان چون کنم چون مبتلا افتادهام من ز دست ديده و دل در بلا افتادهام تا چه افتادست کز چشم شما افتادهام ...
گر چه من آب رخ از خاک درت يافتهام
گر چه من آب رخ از خاک درت يافتهام شاعر : خواجوي کرماني گرد خاطر همه از رهگذرت يافتهام گر چه من آب رخ از خاک درت يافتهام زانکه چون صبح به سحرت يافتهام چون توانم که...
حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام
حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام شاعر : خواجوي کرماني قم بتغريد الحمايم و اسقني کاس المدام حن في روض الهوي قلبي کماناح الحمام تا بشويم جامهي جانرا بب چشم جام خون دل...
عارض ترکان نگر در چين جعد مشک فام
عارض ترکان نگر در چين جعد مشک فام شاعر : خواجوي کرماني تا جمال حور مقصورات بيني في الخيام عارض ترکان نگر در چين جعد مشک فام ميدهد جانرا پيام از روضهي دارالسلام باده...
مگر که صبح من امشب اسير گشت بشام
مگر که صبح من امشب اسير گشت بشام شاعر : خواجوي کرماني وگرنه رخ بنمودي ز چرخ آينه فام مگر که صبح من امشب اسير گشت بشام وگرنه پرده برافکندي از دريچهي بام مگر ستارهي بام...
خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام
خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام شاعر : خواجوي کرماني بياد لعل لبش نوش کرده جام مدام خوشا به مجلس شوريدگان درد آشام که مرد پخته نگردد مگر ز باده خام چنين شنيدهام از مفتي...
تبت يا ذا الجلال و الا کرام
تبت يا ذا الجلال و الا کرام شاعر : خواجوي کرماني من جميع الذنوب و اثام تبت يا ذا الجلال و الا کرام ذات پاکت بري ز کو و کدام اي صفاتت برون ز چون و چرا رازق روزي سوام...
آفتابست يا ستارهي بام
آفتابست يا ستارهي بام شاعر : خواجوي کرماني که پديد آمد از کنارهي بام آفتابست يا ستارهي بام شام بر نيمروز و چين در شام ماه در عقرب و قصب برماه طمع دانه افکند در...
برآمد بانگ مرغ و نوبت بام
برآمد بانگ مرغ و نوبت بام شاعر : خواجوي کرماني کنون وقت ميست و نوبت جام برآمد بانگ مرغ و نوبت بام بدست پختگان ده باده خام چو کار پختگان بي باده خامست بگردان باده چون...