مسیر جاری :
اي سواد خط توشرح مصابيح جمال
اي سواد خط توشرح مصابيح جمال شاعر : خواجوي کرماني طاق پيروزهي ابروي تو پيوسته هلال اي سواد خط توشرح مصابيح جمال چشم ترک تو ختائي و ترا زنگي خال زلف هندوي تو چيني و ترا...
زهي ز بادهي لعلت در آتش آب زلال
زهي ز بادهي لعلت در آتش آب زلال شاعر : خواجوي کرماني يکي ز حلقهي بگوشان حاجب تو هلال زهي ز بادهي لعلت در آتش آب زلال بگوش جان من آمد ز روضه بانگ بلال نداي عشق چو در...
سبحان من تقدس بالعز و الجلال
سبحان من تقدس بالعز و الجلال شاعر : خواجوي کرماني سبحان من تفرد بالجود و الجمال سبحان من تقدس بالعز و الجلال وان قادري که قدرت او هست بر کمال آن مالکي که ملکت او هست...
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال شاعر : خواجوي کرماني که وصالت متصور نشود جز بخيال گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال نيست ممکن که فراموش کنم عهد وصال گر ميسر نشود با توام امکان...
يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال
يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال شاعر : خواجوي کرماني کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال نقشي بدين جمال و جمالي بدين کمال برلوح کائنات مصور...
چو هيچگونه ندارم بحضرت تو مجال
چو هيچگونه ندارم بحضرت تو مجال شاعر : خواجوي کرماني شوم مقيم درت بالغدو و الاصال چو هيچگونه ندارم بحضرت تو مجال که در هواي تو سيمرغ بفکند پر و بال شگفت نيست اگر صيد گشت...
نيستي آنکه زني شيشهي هستي برسنگ
نيستي آنکه زني شيشهي هستي برسنگ شاعر : خواجوي کرماني ورنه در پات فتادي فلک مينا رنگ نيستي آنکه زني شيشهي هستي برسنگ تا بکي چنگ زني در گره گيسوي چنگ تا بکي گوش کني برنفس...
اي روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ
اي روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ شاعر : خواجوي کرماني گل برآورده ز شرم آن رخ گلرنگ رنگ اي روان از شکر تنگ تو شکر تنگ تنگ ليک دل همچون دل ريش من دلتنگ تنگ هست در زنجير...
ديدم از دور بتي کاکلکش مشکينک
ديدم از دور بتي کاکلکش مشکينک شاعر : خواجوي کرماني دهنش تنگک و چون تنگ شکر شيرينک ديدم از دور بتي کاکلکش مشکينک سرک زلفک عنبر شکنش مشکينک لبک لعل روان پرور کش جان بخشک...
وه چه شيرينست لعلش اندرو پنهان نمک
وه چه شيرينست لعلش اندرو پنهان نمک شاعر : خواجوي کرماني کس نميبينم که دارد در جهان چندان نمک وه چه شيرينست لعلش اندرو پنهان نمک گر چه دارد نسبتي ليکن ندارد آن نمک اندکي...