يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال شاعر : خواجوي کرماني کانرا که حال هست چه حاجت بود بقال يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال نقشي بدين جمال و جمالي بدين کمال برلوح کائنات مصور نميشود عارف کمال بيند و اهل نظر جمال آنجا که يار پرده عزت برافکند کز راه شرع خون حرامي بود حلال خون قدح بمذهب مستان حرام نيست چون تن به جان و تشنه به سرچشمهي زلال جانم بجام لعل تو دارد تعطشي انديشه کي کنند ز مرغ شکسته بال آنها که دام بر گذر صيد مينهند گر جز جمال...