يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حال يکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حالشاعر : خواجوي کرماني کانرا که حال هست چه حاجت بود بقاليکدم ز قال بگذر اگر واقفي ز حالنقشي بدين جمال و جمالي بدين کمالبرلوح کائنات مصور نميشودعارف کمال بيند و اهل نظر جمالآنجا که يار پرده عزت برافکندکز راه شرع خون حرامي بود حلالخون قدح بمذهب مستان حرام نيستچون تن به جان و تشنه به سرچشمهي زلالجانم بجام لعل تو دارد تعطشيانديشه کي کنند ز مرغ شکسته بالآنها که دام بر گذر صيد مينهندگر جز جمال روي تو بينم زهي خيالدر هر چه هست چون بخيالت نظر کنمدوري گمان مبر که بود مانع وصالدر راه عشق بعد منازل حجاب نيستوصل در جدائي و هجران در اتصالخواجو اگر بعين حقيقت نظر کني