مسیر جاری :
گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش
گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش شاعر : خواجوي کرماني دل فراخست در آن سنبل سرگردانش گر چه تنگست دلم چون دهن خندانش گنج لطفست از آن جاي بود ويرانش هر کجا ميرود اندر دل...
رقم ز غاليه بر طرف لاله زار مکش
رقم ز غاليه بر طرف لاله زار مکش شاعر : خواجوي کرماني ز نافه ختني نقش بر عذار مکش رقم ز غاليه بر طرف لاله زار مکش بيا و رنگ کن و زحمت نگار مکش به خون ديدهي ما ساعد نگارين...
هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش
هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش شاعر : خواجوي کرماني هيچ شک نيست که پوشيده نماند رازش هر دل غمزده کان غمزه بود غمازش آن دو آهوي پلنگ افکن روبه بازش شيرگيران جهان را بنظر...
آن ماه بين که فتنه شود مهر انورش
آن ماه بين که فتنه شود مهر انورش شاعر : خواجوي کرماني آن نقش بين که سجده کند نقش آذرش آن ماه بين که فتنه شود مهر انورش سروي که بر سمن فتد از مشک چنبرش بدري که در شکن...
گلزار جنتست رخ حور پيکرش
گلزار جنتست رخ حور پيکرش شاعر : خواجوي کرماني و آرامگاه روح لب روح پرورش گلزار جنتست رخ حور پيکرش آزاد کردهي قد همچون صنوبرش سرو سهي که در چمن آزاديش کنند و آب حيات...
رقيب اگر بجفا باز داردم ز درش
رقيب اگر بجفا باز داردم ز درش شاعر : خواجوي کرماني مگس گزير نباشد زماني از شکرش رقيب اگر بجفا باز داردم ز درش که جز بزر نتوان کرد دست در کمرش به زر توان چو کمر خويش را...
سرو را پاي به گل ميرود از رفتارش
سرو را پاي به گل ميرود از رفتارش شاعر : خواجوي کرماني واب شيرين ز عقيق لب شکر بارش سرو را پاي به گل ميرود از رفتارش نيست جز حلقهي گيسوي بتم ز نارش راهب دير که خورشيد...
رخت شمع شبستان مينهندش
رخت شمع شبستان مينهندش شاعر : خواجوي کرماني لبت لعل بدخشان مينهندش رخت شمع شبستان مينهندش چرا جمعي پريشان مينهندش اگر شد چين زلفت مجمع دل بشهر عشق سلطان مينهندش...
مبريد نام عنبر بر زلف چون کمندش
مبريد نام عنبر بر زلف چون کمندش شاعر : خواجوي کرماني مکنيد ياد شکر برلعل همچو قندش مبريد نام عنبر بر زلف چون کمندش مرساد چشم زخمي بدو چشم چشم بندش بدو چشم شوخ جادو بربود...
مستم ز دو چشم نيمه مستش
مستم ز دو چشم نيمه مستش شاعر : خواجوي کرماني وز پاي درآمدم ز دستش مستم ز دو چشم نيمه مستش برخاست قيامت از نشستش گفتم بنشين و فتنه بنشان داديم عنان دل بدستش آنرا...