مسیر جاری :
بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع
بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع شاعر : خواجوي کرماني که شمع سوخته دل را از آتشست شعاع بسوز سينه رسند اهل دل بذوق سماع ولي چو شمع نباشد چه آگهي ز سماع حديث سوز درون از...
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص
بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص شاعر : خواجوي کرماني مايهي روح فزائي بود از روي خواص بده آن راح روان بخش که در مجلس خاص ماه خوش نغمه نواساز و حريفان رقاص دوستان شمع...
به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص
به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص شاعر : خواجوي کرماني حيات بخش بود جام مي بحکم خواص به بزمگاه صبوحي کنون بمجلس خاص که زهره نغمه سرايست و مشتري رقاص ز شوق مجلس مستان نگر...
به شهريار بگوئيد حال اين درويش
به شهريار بگوئيد حال اين درويش شاعر : خواجوي کرماني به شهريار بريد آگهي از اين دل ريش به شهريار بگوئيد حال اين درويش حرامي از عقب و روز گرم و ره در پيش مدد کنيد که دورست...
آورده ايم روي بسوي ديار خويش
آورده ايم روي بسوي ديار خويش شاعر : خواجوي کرماني باشد که بنگريم دگر روي يار خويش آورده ايم روي بسوي ديار خويش ما و مي مغانه و روي نگار خويش صوفي و زهد و مسجد و سجاده...
پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش
پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش شاعر : خواجوي کرماني کي بود ديدارت اي خود عاشق ديدار خويش پرده از رخ بفکن اي خود پردهي رخسار خويش مشک اگر در حلقه آيد بشکند بازار...
اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش
اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش شاعر : خواجوي کرماني ور زانکه در اين کاري از انکار مينديش اي دل مکن انکار و از اين کار مينديش چون يار بدست آيد از اغيار مينديش در...
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش
چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش شاعر : خواجوي کرماني چو مست چشم تو گردم مرا که دارد گوش چو جام لعل تو نوشم کجا بماند هوش مرا بکوزه کشان شرابخانه فروش منم غلام تو ور...
سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش
سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش شاعر : خواجوي کرماني قدحي خوردم و صد نيش جفا کردم نوش سخني گفتم و صد قول خطا کردم گوش گفتم اين فتنه ندارد دل مسکينان گوش من همان لحظه...
اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش
اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش شاعر : خواجوي کرماني وي خنده زده شکر شيرين تو بر نوش اي حلقه زده افعي مشکين تو بر دوش وز باغ نخيزد چو تو شمشاد قبا پوش از کوه نتابد چو...