گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال

گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال شاعر : خواجوي کرماني که وصالت متصور نشود جز بخيال گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال نيست ممکن که فراموش کنم عهد وصال گر ميسر نشود با توام امکان وصول تا گريبان تو شد مطلع خورشيد جمال هر سحر چاک زنم دامن جانرا چون صبح گشت چون زلف تو آشفته مرا صورت حال هست چون خال سياه تو مرا روز سپيد عالمي تشنه و عالم همه پرآب زلال شکرت شور جهاني و جهاني مشتاق که حرامست نظر بيتو و مي با توحلال تا نگوئي که حرامست مرا بيتو نظر ...
چهارشنبه، 3 فروردين 1390
تخمین زمان مطالعه:
موارد بیشتر برای شما
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال
گشت معلوم کنون قيمت ايام وصال

شاعر : خواجوي کرماني

که وصالت متصور نشود جز بخيالگشت معلوم کنون قيمت ايام وصال
نيست ممکن که فراموش کنم عهد وصالگر ميسر نشود با توام امکان وصول
تا گريبان تو شد مطلع خورشيد جمالهر سحر چاک زنم دامن جانرا چون صبح
گشت چون زلف تو آشفته مرا صورت حالهست چون خال سياه تو مرا روز سپيد
عالمي تشنه و عالم همه پرآب زلالشکرت شور جهاني و جهاني مشتاق
که حرامست نظر بيتو و مي با توحلالتا نگوئي که حرامست مرا بيتو نظر
دلم از درد فراقت شده از ناله چو نالتنم از شوق جمالت شده از مويه چو موي
ليک برحال دلم جيم سر زلف تو دالقامتم نون و دل از غم شده چون حلقه‌ي ميم
نه ز حالم خبري مي‌دهي اي مشکين خالنه بحالم نظري مي‌کني اي نرگس چشم
مهر را گرچه ميسر نشود دفع زوالمهر من برمه رويت نپذيرد نقصان
تو ملولي و مرا هست ز غير تو ملالعيش من بي لب شيرين تو تلخست وليک
چو نسيم چمن آرد نفس باد شمالظاهر آنست که از خود برود بلبل مست
خواجو ار عاشقي از پرده‌ي عشاق بنالخوش بود ناله‌ي عشاق بهنگام صبوح


ارسال نظر
با تشکر، نظر شما پس از بررسی و تایید در سایت قرار خواهد گرفت.
متاسفانه در برقراری ارتباط خطایی رخ داده. لطفاً دوباره تلاش کنید.
مقالات مرتبط