0
مسیر جاری :
تذکر مي داد و ابايي نداشت ادبیات دفاع مقدس

تذکر مي داد و ابايي نداشت

ما يک وانت بار در اختيار داشتيم و اکثر اوقات به اتفاق شهيد، ساعت هاي 9 از شهرستان جيرفت، گازوئيل بار مي کرديم تا ساعت 12 شب در مردهک بوديم. به اين وسيله سوخت مي رسانديم وگرنه مشکل ايجاد مي شد. شب را در...
زباني مثل شمشير ادبیات دفاع مقدس

زباني مثل شمشير

در يکي از روزهاي عمليات عده اي از نيروها خط را بخاطر فشار و آتش شديد دشمن ترک کرده و برگشته بودند عقب. در آن شرايط اگر بجاي حاج عبدالله هر فرمانده ديگري بود، به آن ها تشر مي زد و تنبيهشان مي کرد؛ حال آنکه...
صداقت، حلم و صبوري ادبیات دفاع مقدس

صداقت، حلم و صبوري

وي آن چنان سخن آرا و اهل خطابه نبود، ولي وقتي سخن مي گفت، از دل برخاسته بود و صميمانه بردل مي نشست. تو گويي سروشي بود که سکينه ي الهي را به ارمغان مي آورد. به ظاهر آرام بود اما شورانگيز، و اين نبود مگر...
يا قصاص کن يا ببخش ادبیات دفاع مقدس

يا قصاص کن يا ببخش

گفتند قرار است آقايي به اسم «ميرحسيني» براي سخنراني بيايد. مي گفتند از فرماندهان سپاه است. زنگ دوم بود که آمد. به صف شديم، اصلاً به هيکلش نمي خورد که فرمانده باشد. لاغر، نحيف و کوتاه قد. بچه ها مثل هميشه...
امر به معروف و نهی از منکر در سیره ی شهدا ادبیات دفاع مقدس

امر به معروف و نهی از منکر در سیره ی شهدا

امر به معروف و نهی از منکر در سیره ی شهدا از مهترین آداب و رفتار عملی شهدا است که در این مقاله به این الگوه ها اشاره می کنیم.
مواظب اميال مادي باشيد ادبیات دفاع مقدس

مواظب اميال مادي باشيد

«مادر عزيزم! سلام مرا بپذيرد و حلالم کن. مبادا در شهادت که عروسي من است، گريه کنيد و افتخار کن و به خود ببال که پسري داشتي و در راه خدا و پيامبر و رهبر دادي... خوشحال باشيد تا منافقين بدانند که شما داشتيد...
من هندوانه ي دزدي نمي خورم! ادبیات دفاع مقدس

من هندوانه ي دزدي نمي خورم!

در خاطره ي برادر آقايي درباره ي سخنراني آخر شهيد ميرحسيني در جمع افراد گردان آمده است: حاج قاسم شب عمليات کربلاي 5، به گردان 409 آمد و براي ما صحبت کرد. ابتدا در مورد جنگ جمل و مولا علي (عليه السلام) و...
روايت قبض روح ادبیات دفاع مقدس

روايت قبض روح

عبدالرحمان آنقدر در چادر ما تلپ بود که خيلي از بچه ها نمي دانستند او مسئول واحد تسليحات گردان است. قبل از عمليات بدر کار تسليحات را انجام داد اما در عمليات خود آرپي جي به دست گرفته و به جنگ تانکها رفت.
براي انتقام نمي رويم ادبیات دفاع مقدس

براي انتقام نمي رويم

شهيد از دو دسته افراد بدش مي آمد. آدمهاي کم کار و آدمهاي سيگاري. چند دفعه به من گفته بود: «مي بيني اينها که سيگار مي کشند، پُف مي کنند به خون شهدا. چرا آدم بايد کار بيهوده کند. سيگار کشيدن کار بيهوده اي...
جذب قلوب ادبیات دفاع مقدس

جذب قلوب

در بين بچه هايي که آموزش مي ديدند، 5 نفر از رزمندگان شمالي در قرارگاه کربلا بودند و در آموزش به ما پيوستند. همگي آن ها که بعداً به شهادت رسيدند، به اين قرارند: «شهيدان سعيد اقبالي، موسوي، ولي الله شعباني،...