0
مسیر جاری :
درين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد سنایی غزنوی

درين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد

درين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد شاعر : سنايي غزنوي که جاي نيک و بدست و سراي پاک و پليد درين مقام طرب بي تعب نخواهي ديد که خار جفت گلست و خمار جفت نبيد مدار اميد ز دهر...
کند بايد به جفا ديده و دندان کسي سنایی غزنوی

کند بايد به جفا ديده و دندان کسي

کند بايد به جفا ديده و دندان کسي شاعر : سنايي غزنوي چاکر او ز بن سي و دو دندان نشود کند بايد به جفا ديده و دندان کسي مبتدع باشد کت چاکر فرمان نشود نايب جاه پيمبر تويي...
تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود سنایی غزنوی

تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود

تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود شاعر : سنايي غزنوي کفر در ديده‌ي انصاف تو پنهان نشود تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود دلت از شوق ملک روضه و بستان نشود تا چو بستان...
سوز شوق ملکي بر دلت آسان نشود سنایی غزنوی

سوز شوق ملکي بر دلت آسان نشود

سوز شوق ملکي بر دلت آسان نشود شاعر : سنايي غزنوي تا بد و نيک جهان پيش تو يکسان نشود سوز شوق ملکي بر دلت آسان نشود تا دو چشمت ز جگر مايه‌ي طوفان نشود هيچ دريا نبرد زورق...
در جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بود سنایی غزنوی

در جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بود

در جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بود شاعر : سنايي غزنوي پس به جان و دل بخر گر عاقلي ارزان بود در جهان دردي طلب کان عشق سوز جان بود رو به ترک جان بگو دردت همه درمان بود ...
روشن آن بدري که کمتر منزلش عالم بود سنایی غزنوی

روشن آن بدري که کمتر منزلش عالم بود

روشن آن بدري که کمتر منزلش عالم بود شاعر : سنايي غزنوي خرم آن صدري که قبله‌ش حضرت اعظم بود روشن آن بدري که کمتر منزلش عالم بود و آن جهان انوار او دارد از آن خرم بود اين...
اي رفيقان دوش ما را در سرايي سور بود سنایی غزنوی

اي رفيقان دوش ما را در سرايي سور بود

اي رفيقان دوش ما را در سرايي سور بود شاعر : سنايي غزنوي رفتم آنجا گر چه راهي صعب و شب ديجور بود اي رفيقان دوش ما را در سرايي سور بود هر چه اندر کل عالم عاشقي مستور بود ...
يکرنگ و با زبان دل من همچو آخرت سنایی غزنوی

يکرنگ و با زبان دل من همچو آخرت

يکرنگ و با زبان دل من همچو آخرت شاعر : سنايي غزنوي وينان به طبع و جامه چو دنيا ملونند يکرنگ و با زبان دل من همچو آخرت همچون زبان قفل گه معني الکنند دندانه‌ي کليد در دعويند...
روز بر عاشقان سياه کند سنایی غزنوی

روز بر عاشقان سياه کند

روز بر عاشقان سياه کند شاعر : سنايي غزنوي مست چون قصد خوابگاه کند روز بر عاشقان سياه کند ز آنچه او در ميان راه کند راه بر عقل و عافيت بزند يوسفان را اسير چاه کند ...
جوشها در سينه‌ي عشاق نيز از مهر تو سنایی غزنوی

جوشها در سينه‌ي عشاق نيز از مهر تو

جوشها در سينه‌ي عشاق نيز از مهر تو شاعر : سنايي غزنوي هر زماني تف وراي گنبد خضرا زند جوشها در سينه‌ي عشاق نيز از مهر تو نقش مدح تو رقم بر ديده‌ي بينا زند شکر احسان تو...