مسیر جاری :
چهار دیواری اختیاری
دورهی پادشاهی شاه عباس صفوی، یكی از شكوفاترین دوران رشد و توسعه ایران بوده. یكی از عادتهای شاه عباس این بود كه هر چند وقت یكبار با لباس مردم عادی و بیسروصدا صورتش را میپوشاند و بین مردم میرفت و با...
چه كشكی، چه پشمی!
در روزگاران گذشته، پیرمردی، گاو و گوسفند فراوانی داشت ولی چون خیلی تنگ نظر بود و دلش نمیخواست به كسی پولی بدهد، تمام كارهای نگهداری از این حیوانات از قبیل شیر دوشیدن و به چرا بردن را خودش انجام میداد...
چاه نكنده منار را میدزدد
در روزگاران قدیم مردمی از اهالی روستاهای كویری ایران سخت تلاش كردند تا توانسته بودند در روستای خود چاهی بكنند. مردم از این چاه برای آبیاری زمینهای كشاورزی خود استفاده میكردند. این آبیاری صحیح باعث شد...
جیك جیك مستونت بود فكر زمستونت بود
در روزگاران قدیم و در جنگلی زیبا و قشنگ حیوانات با خوبی و خوشی در كنار هم زندگی میكردند. از جملهی این حیوانات بلبل شاد و سرخوشی بود كه از صبح تا شب از شاخهای به شاخهای دیگر میپرید و آواز میخواند...
جور استاد به ز مهر پدر
در زمانهای دور كه شكل زندگی مردم با حالا خیلی فرق داشت، درس خواندن و باسواد شدن كار بسیار سخت و دشواری بود كه از عهدهی هركسی برنمیآمد. در آن دوره بچهها باید به مكتبخانه میرفتند تا سواد خواندن و نوشتن...
جوجه را آخر پاییز میشمرند
در روزگاران گذشته، مرد كشاورزی كنار جالیزی یك نهال جوان چنار را كاشت. مرد كشاورز هر فصل سبزی یا میوهای در این جالیز میكاشت و بعد از چند ماه محصول آن به دست میآمد. بعد مرد كشاورز آنها را میچید و به...
جا، جای ماندن نیست
روزی روزگاری در جنگل بزرگی شیری زندگی میكرد كه هر روز حیوانی را شكار میكرد و میخورد. ولی این شیر علاقه داشت دوست و رفیقی برای خود داشته باشد از طرفی حیوانی كه بتواند با او رابطهی صمیمی برقرار كند در...
تیری در تاریكی
در زمانهای قدیم و در دورهای كه یكی از مهمترین وسایل جنگی كه افراد میتوانستند به كمك آن از خود دفاع كنند شمشیر بود اگر جنگ به شكلی بود كه رودر رو انجام نمیشد افراد به وسیلهی تیر و كمان از خود دفاع میكردند....
تفرقه بینداز و حكومت كن
در روزگاران قدیم، باغبانی یك سال برای درختهای انارش زحمت كشید، به موقع به آنها آب داد و به موقع كود مناسب پای درختان ریخت تا اینكه درنهایت میوههای خوب و سالمی برداشت كرد. آن سال میوههای باغ او به حدی...
تخم مرغ دزد، شتر دزد میشود
روزی روزگاری، پسربچهی كم سن و سالی كه هنوز معنی و مفهوم خیلی از كارها را نمیفهمید از مادرش خواست تا برایش تخم مرغ درست كند. مادرش گفت: صبح برایت درست كردم، خوردی. مرغها روزی دو تا كه بیشتر تخم