مسیر جاری :
پروانه شبي ز بي قراري
پروانه شبي ز بي قراري شاعر : عطار بيرون آمد به خواستاري پروانه شبي ز بي قراري تا کي سوزي مرا به خواري از شمع سال کرد کاخر کاي بي سر و بن خبر نداري در حال جواب داد...
تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري
تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري شاعر : عطار که شمع از بي سري يابد کلاه از نور جباري تو را تا سر بود برجا کجا داري کله داري اگر پيش سر اندازان سزاي تن، سري داري ...
برو چندين چه گردي گرد اين راه
برو چندين چه گردي گرد اين راه شاعر : عطار که چشمت کور گردد از غباري برو چندين چه گردي گرد اين راه که تو ننگي شوي بي نامداري به چشم خود برو پيري طلب کن ز خدمتکار سلطان...
هم تن مويم از آن ميان که نداري
هم تن مويم از آن ميان که نداري شاعر : عطار تنگ دلم مانده زان دهان که نداري هم تن مويم از آن ميان که نداري سر ز تکبر بر آسمان که نداري ننگري از ناز در زمين که دمي نيست...
جانا دهني چو پسته داري
جانا دهني چو پسته داري شاعر : عطار در پسته گهر دو رسته داري جانا دهني چو پسته داري زان قند که مغز پسته داري صد شور به پسته در فتاده است زين بيش مرا چه خسته داري ...
الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري
الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري شاعر : عطار الحذر گر ذرهاي در عشق او انکار داري الصلا اي دل اگر در عشق او اقرار داري گر زماني خلوتي داري ميان خار داري کي تواني...
اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي
اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي شاعر : عطار رنج جهان کشيدي گنج جهان نديدي اي آنکه هيچ جايي آرام جان نديدي چندان که پيش رفتي ره را کران نديدي هرچند جهد کردي کاري به سر...
گر از همه عاشقان وفا ديدي
گر از همه عاشقان وفا ديدي شاعر : عطار چون من به وفاي خود که را ديدي گر از همه عاشقان وفا ديدي در جملهي عمر تا مرا ديدي داني تو که جز وفا نديدي خود تو از من خسته دل...
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي
گر يار چنين سرکش و عيار نبودي شاعر : عطار حال من بيچاره چنين زار نبودي گر يار چنين سرکش و عيار نبودي در روي زمين خوشتر ازين کار نبودي گر عشق بتان خنجر هجران نکشيدي ...
اي کاش درد عشقت درمانپذير بودي
اي کاش درد عشقت درمانپذير بودي شاعر : عطار يا از تو جان و دل را يکدم گزير بودي اي کاش درد عشقت درمانپذير بودي گر در همه جهانت مثل و نظير بودي در آرزوي رويت چندين غمم...