گر از همه عاشقان وفا ديدي گر از همه عاشقان وفا ديديشاعر : عطار چون من به وفاي خود که را ديديگر از همه عاشقان وفا ديديدر جملهي عمر تا مرا ديديداني تو که جز وفا نديدي خودتو از من خسته دل وفا ديديمن از تو به جان خود جفا ديدماز بي رويي چو روي ما ديدياين است جفا که زود بگذشتياين مصلحت آخر از کجا ديديبرگشتي تو ز بي دلي هر دمما را تو به راه آسيا ديديميبگذري و روي تو از پيشماز خون جگر در آشنا ديديبيگانه مباش چون دو چشمم رابس دل که چو ذره در هوا ديديتا روي چو آفتاب بنموديديدي که چه کردي و چها ديديعطار ز دست رفت و تو با او