مسیر جاری :
دوگانهانگاري (3)
دست کم از زمان ريد، سنتي طولاني براي اين استدلال وجود دارد که اينهماني اشخاص در طول زمان برخلاف اينهماني ديگر جواهر (مرکب) امري اعتباري يا تشکيکي نيست و اينکه اين امر نشان ميدهد که خود،
دوگانهانگاري (2)
اگر قرار باشد واقعيت دوگانهانگاري ويژگي انکار نشود و در عين حال، از اين مشکل اجتناب شود که چگونه امر غير مادي بر امر مادي تأثير ميگذارد، شايد به نظر رسد که پاسخ، شبه پديدارگرايي است. طبق اين نظريه،...
دوگانهانگاري (1)
در اينجا به دوگانهانگاري در فلسفهي ذهن ميپردازيم. اصطلاح «دوگانهانگاري» در تاريخ تفکر کاربردهاي متنوعي دارد. به طور کلي، ايدهي دوگانهانگاري اين است که در برخي حوزهها دو نوع يا دو مقولهي
مسئلهي ذهن و بدن
من نيز مانند بسياري از ديگر فيلسوفان معاصر، مسئلهي ذهن و بدن را چگونگي امکان تعامل ذهن غير فيزيکي با بدن فيزيکي نميدانم، بلکه از نظر من، مسئله اين است که چگونه اذهان ميتوانند بخشي از جهان اساساً
مسئلهي ذهن و بدن (2)
ماشينها براي دو مفهومي که در کارکردگرايي محوريت دارند، مثال خوبي هستند: اين مفهوم که حالات ذهني هم تعريفاند و اين مفهوم که حالات ذهني ميتوانند با دستگاههاي بسياري محقق شوند. تصوير بالا يک
مسئلهي ذهن و بدن (1)
فلسفهي علم جديد عمدتاً وقف توصيف صوري و نظاممندِ روشهاي موفق دانشمندان علوم تجربي شده است. فيلسوف نميخواهد توصيه کند که بررسي و استدلال علمي چگونه بايد انجام شود، بلکه تلاش ميکند اصول و
ذهنمندي و معيارهاي آن (3)
شما درد دندان شديدي را تجربه ميکنيد که به سبب عصب بيحفاظي در يکي از دندانهاي آسيا پديد آمده است. درد دنداني که تجربه ميکنيد، برخلاف وضعيت دندان آسياي شما يک رخداد ذهني است، اما مبناي اين تمايز
ذهنمندي و معيارهاي آن (2)
دستگاه موسوم به «انتقال دهنده» را در مجموعهي تلويزيوني علمي - تخيلي سفر به ستارگان در نظر بگيريد. شما وارد يک اتاقک ميشويد، وقتي دستگاه انتقال دهنده فعال ميشود، بدن شما بلافاصله از هم ميپاشد. همهي...
ذهنمندي و معيارهاي آن (1)
براي تسلط بر اشياي گوناگوني که در هر لحظه از زندگي روزانه با آنها روبه رو ميشويم، ميکوشيم آنها را در ساختارهاي مهارپذيري منظم سازيم. اين کار را با تقسيم آنها به انواعِ گروهها انجام ميدهيم. آنها را...
خيال، ابزارِ کسب معرفت
کاکرد «خيال» متخيل کردن محسوسات در سير صعودي و متخيلسازي معقولات در سير نزولي است؛ بنابراين نقش خيال به عنوان يک ابزار معرفتي نقشي کليدي است و حافظ صورتهايي است که «حس مشترک» از